۹ آذر ۱۴۰۰

نمایی از خشونت خانگی زیر لایه‌های پنهان و آشکار «کار خانگی»/ نجمه واحدی

 

خانه اولین مکانی‌ست که تقریباً همه‌ی ما در آن رشد کرده­ایم، پرورانده شده­ایم و امنیت و آسایش هر روزه­‌یمان را در این مکان جست‌وجو می‌کنیم، اما خانه برای همه‌ی اعضای آن یک تصویر مشترک ندارد؛ هرچند خانه برای بخشی از اعضای جامعه محل آسایش است، اما برای خیلی از زنان «محل کار» است.

خانه هم‌چنانی که می­‌تواند اولین مکان امن زندگی هر فرد باشد، به گفته‌ی متخصصانی که بر خشونت خانگی و قتل‌­ها در جهان متمرکزند، هم‌چنین می‌تواند بستری مهیا برای بروز انواع خشونت­‌ها باشد؛ چنان‌که خانه جزو اولین مکان‌هایی شناخته شده که احتمال خشونت و حتی قتل در آن بسیار بالاست. در این نوشتار قصد داریم از منظری متفاوت به لایه­‌های زیرین فضای امن و آرام خانه بخزیم و ببینیم برای زنانی که از خانه نوعی محل کار را تجربه می­‌کنند، یعنی زنانی که مشغول انجام «کار خانگی»‌اند، تجربه‌ی «خشونت خانگی» چه ابعاد و زوایایی پیدا می‌کند.

خشونت؛ فقط علیه زنان؟

خشونت علیه زنان به دلیل نقشی که «جنسیت» و بستر فرهنگی جنسیت‌­زده در آن ایفا می‌­کند، با موضوع خشونت به طور عام متفاوت است. خشونت علیه زنان همان خشونت عام در بعد صرفاً روان‌شناختی یا فقط اجتماعی یا فقط جرم­شناسانه نیست و می­‌بایست مثل سایر مسائل حوزه‌ی زنان از زوایای مختلفی دیده شود؛ در نتیجه برای حل این مسئله‌­ی همه‌جانبه نیز نهادهای مختلفی می­بایست دست به کار شوند و تلاش‌­های فردی یا راه‌حل‌های روان‌شناسانه یا فقط تغییر قوانین به تنهایی نمی‌­توانند خشونت علیه زنان را از جامعه محو کنند.

خشونت علیه زنان چهره­‌های مختلفی از جمله خشونت فیزیکی، خشونت جنسی، خشونت روانی‌ــ‌کلامی، خشونت اجتماعی و خشونت اقتصادی دارد؛ ضمن این‌که خشونت علیه زنان در دو سطح فضای عمومی، و فضای خصوصی رخ می‌­دهد، اما تمرکز ما در این نوشتار بر خشونت­‌هایی­‌ست که برای زنانی که مشغول انجام کار خانگی‌اند، رخ داده.

داده‌­های این نوشتار از پژوهشی به دست آمده که در آن ما به دنبال شنیدن تجربه‌­های زنان از کار خانگی با سی‌وسه زن مصاحبه‌ی کاملی کرده‌ایم و از حدود هفتصد زن دیگر از طریق فضای مجازی باب گفت‌وگو درباره‌ی کار خانگی را باز کرده­ایم. سئوالات ما مرتبط با خشونت خانگی نبود، اما در خلال پاسخ­‌ها صدای زنانی را شنیدیم که آن‌چه در کار خانگی تجربه می‌­کردند، چهره‌­های پنهانی از شکل­‌هایی از خشونت خانگی را به ما نشان می­‌داد؛ به خصوص دو شاخه‌ی اصلی «خشونت عاطفی» و «خشونت اقتصادی».

خشونت عاطفی در بستر کار خانگی

یکی از یافته­‌های مهم پژوهش ما این بود که برای انجام کار خانگی به توان و قوای اولیه‌­ای نیاز است که این توان و قوا صرفاً جسمانی نیست، بلکه دو شکل دیگر «توان ذهنی» و «توان معنوی» نیز برای انجام این کار نیاز است. از آن‌جا که کار خانگی ظرایف و ویژگی‌­های خود را به عنوان کاری که شغل محسوب نمی­‌شود و درآمدی ندارد، هرروزه و بدون وقفه است و عموماً نادیده و پنهان می­‌ماند، دارد، این سه قوا که برای انجام آن به کار گرفته می­‌شود، چالش‌­های زیادی با خود به همراه دارند.

توان و قوای معنوی­ای که زنان صرف انجام کار خانگی می­‌کنند، خود را به شکل انگیزه، اولویت­‌بندی یا عشقی که برای انجام هرروزه‌ی این کار نیاز است، نشان می­‌دهد. در پاسخ به سئوالات پژوهش ما زنان زیادی در مقابل این انرژی معنوی با چالش­‌هایی هم‌چون «نادیده گرفته‌شدن»، «بی­‌تفاوتی دیگران»، «انزجار از کار خانگی»، «دیدن این کار به عنوان وظیفه‌ی همیشگی»، «ناخوشایندی حضور دیگران» و مواردی از این دست روبه‌رو بوده‌­اند؛ هم‌چنین در مقابل «قوای ذهنی» که می‌­بایست برای انجام کار خانگی به کار گرفت، خیلی از زنان به چالش­‌هایی هم‌‌چون «کمبود وقت» یا «دل‌پذیری استقلال و خلوت شخصی» اشاره کرده‌­اند؛ حتی در کنار «قوای جسمانی» که برای انجام کار خانگی نیاز است، عموماً چالش‌­هایی هم‌چون «فشار جسمانی به زنان»، «کمبود استراحت و فراغت» و حتی «بیماری در بستر کار خانگی» از دیده­‌ها پنهان می­‌ماند و به سادگی بستری برای شکل‌گرفتن خشونت علیه سلامتی جسمی و روحی زنان فراهم می‌­آید.

«کار خودت است!»

ناچارشدن به انجام همیشگی کار خانگی برای بعضی زنانی که حرف و عمل اطرافیانشان را با هم متناقض می­‌بینند، باعث فشار روانی‌­ای می­‌شود که در تجربه‌ی بعضی زنان مشهود بود. میترا (اسامی در این نوشتار واقعی نیستند) با گله از همسرش که به سلامت خود و بعضی کارهای شخصی­‌اش بی­‌توجه است، می‌­نویسد: «اگر من صبح براش صبحانه آماده نکنم و لقمه نگیرم، صبحونه نمی‌خوره. اگر فکری برای ناهارش نکنم، ناهار نمی‌خوره… تناقضی که این‌جا وجود دارد، اینه که همیشه می‌گه هیچ انتظاری از من ندارد که هیچ کدام از کارهای خانه را انجام بدم، ولی یک بار بین بحث و دعوامان بهم گفت که تو به خوردوخوراک من اهمیت نمی‌دی». او در ادامه‌­ی صحبت‌­هایش هم به عدم مشارکت همسرش در کارهای خانه و حتی کارهای شخصی اشاره می­‌کند که خود اوست که موظف است کارهایی مثل مرتب‌کردن و اتوکشیدن لباس‌­های همسرش را هم انجام دهد و با شوخ‌طبعی ادامه می‌­دهد: «حتماً متوجه شده‌اید که از من هم انتظاری ندارد». زنان زیادی به این امر اشاره کرده­‌اند که همسرشان به ظاهر از آن‌ها «انتظاری ندارد»، ولی هیچ راه جایگزینی هم برای آن زمانی که زن نخواهد این کاری را که به ظاهر از او «انتظار نمی­‌رود»، انجام دهد، پیشنهاد نمی­‌کنند یا خودشان مسئولیت انجام آن را بر عهده نمی­‌گیرند؛ مانند مهین که می‌­نویسد: «فقط این عادت جا افتاده که ازم انتظار غذا و کار نداشته باشد، ولی در نهایت حوصله که بیاد سر جاش همه‌‎ی کارها مانده برای خودم و خودش را موظف نمی‌داند دست به چیزی بزند».

وقتی عدم مشارکت دیگر اعضای خانواده در کار خانگی «خودارزشمندی» زنی را که مشغول کار خانگی­‌ست، زیر سئوال می‌­برد و حس «نادیده گرفته‌شدن» خود و کارش را به او منتقل می‌­کند، بار روانی­ای بر دوش اوست که می­‌تواند نشانه‌­ای از خشونت عاطفی باشد. در مصادیق خشونت عاطفی نفی‌کردن، نادیده‌گرفتن، انسان­زدایی‌کردن از فرد، تحقیرکردن دستاوردهای فرد و بی‌­محلی‌کردن از مواردی‌اند که در تجربه­‌هایی که ما درباره‌ی کار خانگی از زنان شنیدیم، کم نبودند. چالش عدم مشارکت می‌­تواند به شکل‌­های مختلفی به خشونت عاطفی بیانجامد. فهیمه برایمان نوشته: «خیلی کم پیش می‌آد از همسرم برای کار خونه کمک بخوام، چون می‌دونم انجام نمی‌ده و عصبی می‌شم. یک وقت‌هایی که خیلی گیر باشم، بچه‌هامان احتیاج به رسیدگی داشته باشند و کار واجبی باید انجام بشه که نمی‌شه عقب انداختش، ازش کمک می­‌خوام. تو همان وضع هم ممکنه کمک نکند و مثلاً فیلم تماشا کند و آن موقع واقعاً روانی می‌شم از این‌که می­‌داند من فقط وقتی واقعاً نتونم کاری را خودم انجام بدم، ازش کمک می‌خوام و همون موقع هم حاضر به کمک نیست». غفلت و بی‌­توجهی، نادیده‌گرفتن نیاز زن یا درک‌نکردن شرایط او چیزی‌ست که در صدای زنان دیگر هم شنیده می­‌شود. نرگس که می‌­نویسد دو سال است مادرش را از دست داده و تا قبل از شیوع کرونا از خدمت‌کار برای انجام کارها کمک می­‌گرفته‌­اند، بعد از کرونا ناچار شده با خواهرش بار کار خانگی را بر دوش بکشد. او می‌­نویسد: «هر وقت عنوان می‌کنم که زنگ بزنیم و کمک بخوایم، بابا می‌گه تا حالا از پس کارها برآمدید، حالا هم می‌تونید. مگر چیه؟ ماهی فلان‌قدر به یکی بدیم که چی؟ با این اوضاع کرونا بهتره خودتان انجام بدید. قرار شد اوضاع کرونا که بهتر شد، مثل سابق کمک بگیریم، ولی مدام این جمله‌ی «مگه حالا چه کار خاصیه؟» من را ناراحت می‌کند؛ هرچند اعتراض کردم و تذکر جدی دادم، اما هنوز غیرمستقیم این حرف‌ها زده می‌شه». الهام هم در این­‌باره برایمان نوشته: «من سر همین موضوع به شدت با همسرم مشکل دارم، چون هم کار می‌کنم خودم، هم تمرینات خودم را دارم که خب خیلی انرژی‌بره، هم کار خونه گردن منه، هم خیلی از خریدهای خونه، هم رسیدگی به پسرم… مهمان هم که نگم براتان؛ بعد تا اعتراض می­‌کنی، می‌گند خب کار نکن… یا مثلاً قول می‌دند، ولی فرداش فراموش می‌شه. به‌خدا احساس می‌کنم دارم شکنجه می‌شم. چون به خاطر کارم به استراحت و ریکاوری نیاز دارم، اما نیست… حق هم ندارم بگم…».

واکنش عاطفی منفی در مقابل اعتراض و گلایه می­‌تواند شکلی از خشونت عاطفی باشد. این چالش که الهام برایمان می‌­نویسد «حق هم ندارم بگم» نشان می­‌دهد طرف مقابل به هر دلیل حتی حق اعتراض‌کردن را از زن گرفته. بسیاری از مردان در مقابل انتظاری که زنان برای مشارکت در انجام کار خانگی از آنان دارند، واکنش‌­های ناخوشایندی نشان می­‌دهند که زنان را درمانده و ناراحت می­‌کند. شکل­‌هایی از خشونت عاطفی نیز بدهکارکردن طرف مقابل، تظاهر به مورد ظلم واقع‌شدن، مقصر جلوه‌دادن دیگری و رفتارهایی از این دست است که می­‌تواند به ترفندی برای محافظت از خود در مقابل انتقادهای طرف مقابل تبدیل شود؛ مثلاً مریم برایمان نوشته: «گاهی اوقات می‌شه که پدر من کارهای خانه را انجام می‌ده. خیلی هم کار می‌کنه، ولی متأسفانه به شدت بعدش غر می‌زند. جوری شده که من واقعاً دلم می‌خواد کاری نکند. کلاً هم دو حالت بیشتر ندارد: یا دست به سیاه و سفید نمی‌زنه یا این‌که وقتی کاری انجام می‌ده، باید کلی غر و نق بشنویم». یا نسترن برایمان نوشته: «قضیه‌ی من عجیب و غریبه… ما دو تا دانشجوی پزشکی هستیم که من طرحم شروع شده و یک روز در میان کشیکم، ولی شوهرم سربازه و هنوز اعزام نشده؛ در نتیجه خانه­‌ست و بیش‌تر از من کار می‌کند. کلاً جفتمان زیاد اهل غذا درست‌کردن نیستیم، ولی روزهایی که هستم، سعی می‌کنم یک چیزی درست کنم، ولی تمیزکردن و مرتب‌کردن همه‌چی به جز توالت و حموم دست اونه… ولی مشکل اینه که تا یک‌جا بحثی می‌شه، می‌گه «مگه تو هیچ کاری می‌کنی تو خونه؟ شده تو خونه‌ی ما بوی غذا درست‌کردن بپیچه؟ من شوهر کردم، زن نگرفتم که. همه‌ش دارم کار می‌کنم» و کلاً همه‌ی ثواب‌هاش کباب می‌شه. آدم دیگر ته دلش خوشحال نیست».

کاری بدون محل کار، بدون ساعت کار، بدون روز تعطیل، مرخصی و بازنشستگی

این‌که زن خانه‌­دار و هر کسی که مسئول «کار خانگی»ست در فضایی قرار می­‌گیرد که مرز روشنی میان «محل کار» و «محل زندگی» وجود ندارد، اهمیت تنهایی و داشتن یک «خلوت شخصی» را برای بسیاری از زنان پررنگ­‌تر کرده. برای بعضی از زنان واکنش‌­های عاطفی منفی، عدم مشارکت و نادیده‌گرفتن فرد شریک زندگی­شان را یا اطرافیانشان را به کسانی تبدیل کرده که گویی در نقش «کارفرما» برای انجام کار خانگی ظاهر می­‌شوند و با کارمند خود رفتاری دارند که او تنهایی را به حضور آن‌ها ترجیح می­‌دهد؛ مثلاً عرفانه برایمان نوشته: «بدون تعصب بگم؛ من دل‌پذیرترین وقتم آن موقعیه که اعضای خانه نباشند و من برای خود خودم باشم» یا راحله برایمان نوشته: «بدترین موقع زمانیه که همسرم از بیرون می‌آد و هنوز لباس‌هاش را در نیاورده، کنترل را دست می‌گیرد و لم می‌ده جلوی تلویزیون و منتظره ازش پذیرایی بشه و بعد شام هم همان‌جا کنترل‌به‌دست در حالی که صدای تلویزیون تا ته بازه و اصلاً مهم نیست افراد دیگری هم تو خونه باشند که شاید خسته باشند، شاید حوصله‌ی این صدای بلند را بعد از یک روز سروکله‌زدن با بچه­‌ها و انجام کارهای تکراری و فرساینده‌ی خانه نداشته باشند. این صحنه خیلی برام عذاب­‌آوره». یا بهاره می­‌نویسد: «دل‌پذیرترینش وقتیه که همه‌جا تمیز و مرتبه و خودت تنهایی. کسی نیست که بخوره و بریزه و کثیف کنه». زنان بسیار دیگری هم دل‌پذیرترین زمانشان در خانه را وقتی عنوان کرده‌اند که تنهایند.

ابعاد این خشونت خانگی را وقتی می­‌بایست جدی‌­تر بگیریم که زنانی را شاهدیم که برای انجام کار خانگی گویی مقابل کارفرمایی سخت­گیر قرار دارند که اگر کارشان را درست انجام ندهند، عقوبتی در انتظارشان خواهد بود؛ مثلاً طیبه برایمان نوشته: «زمانی که همسرم دارد می‌آد خانه و بچه‌­م نمی‌ذاره کارهام را بکنم و باید تا آمدن همسرم غذا حاضر باشد و دخترم غذا خورده و خانه مرتب باشد، سینک خالی باشد، خودم مرتب باشم، پراسترس‌­ترین زمان برای من در روزه… توی آشپزخونه دور خودم می­‌چرخم که الان همسرم می‌آد، باید همه‌چی خوب باشد تا غر نزند و سرزنشم نکند که از صبح تا شب تو خونه‌­ای و مگر داری چی کار می‌کنی». یا سارا برایمان نوشته: «تجربه‌ی من که حدود چهار ساله مادرم فوت کرده و کارهای خانه به عهده‌ی منه، این‌جوریه که وقت‌هایی که کسی خونه نیست، آرامشم بیش‌تره و هرچقدر زمان آمدن بابام نزدیک­تر می‌شه، استرس این‌که چی بپزم یا چی کار کنم، کل آرامشم را می‌ریزه به هم. اتفاق خاصی نمی‌افته، ولی خب از این‌که تو خانه جر و بحثی بشه به خاطر کثیفی خانه یا نبودن غذا استرس می‌گیرم». زنانی مانند طیبه و سارا و دیگران که در پژوهش ما کم نبودند، زنانی‌اند که نه تنها ارزشمندی کار آن‌ها دیده نمی­‌شود، که در معرض سرزنش و آزار روحی قرار دارند؛ تجربه‌­ای که نمود آشکاری از خشونت عاطفی در بستر کار خانگی است.

چالش کمبود وقت و نرسیدن به کارهای شخصی خود هم برای بسیاری از زنان فشار روانی­‌ای ایجاد می­‌کند که وقتی با «نادیده‌گرفتن» کار خانگی­شان (که همین کار خانگی مانعی بر سر انجام کارهای شخصی خودشان است) همراه می­‌شود، این فشار روانی به شکل مضاعفی سبب ناخرسندی­شان می­‌شود.

کارخانه­‌ای به نام خانواده

گری بکر، اقتصاددان آمریکایی که معتقد بود خانواده نیز یک کارخانه‌ی کوچک است که در آن کالاهای اساسی مانند مسکن، غذا، سرگرمی، فرزندان و حتی روابط عاطفی تولید می­‌شوند، نگاهی اقتصادی به خانواده دارد که مرور برخی نظرات او به ما کمک می­‌کند تا ببینیم اگر نگاهی کاملاً اقتصادی به خانواده داشته باشیم، چه نکاتی برجسته خواهند شد.

بکر معتقد است منطق «بیشینه‌­سازی سود» است که کارخانه‌ی خانواده را به راه می‌­اندازد. او برای ازدواج چهار فایده‌ی اساسی را برمی­‌شمارد: اول «تخصص و مبادله» که بهره‌وری تولید در خانواده می‌­تواند با این تخصص‌­گرایی بالاتر برود؛ به این معنا که وقتی کسی در کاری متخصص شود، فرصت تخصص در کاری دیگر را از دست می­‌دهد. به زبان ساده‌­تر اگر شما تخصص پخت قرمه­‌سبزی را پیدا کرده­‌اید، سود بیش‌تر در این است که به جای آن‌که وقتتان را صرف به‌دست‌آوردن تخصصی دیگر (مثلاً حساب‌داری) بکنید که از شما فرصت و انرژی می‌­گیرد، با صرف انرژی کم‌تری که با کمک تخصصتان به دست آمده، به تولید قرمه‌­سبزی ادامه دهید. به همین ترتیب صرفه‌ی اقتصادی در این است که اگر مردی وقتش را صرف آموزش‌دیدن حساب‌داری کرده و در آن متخصص شده، به حساب‌داری ادامه دهد و فرصت جدیدی را صرف آموزش‌دیدن مهارت طبخ قرمه­‌سبزی نکند؛ پس مهارت­‌ها و تخصص‌­های بی‌شماری در جهان وجود دارد که ما با صرف‌نظر از خیلی از آن‌ها یا به عبارتی با «مبادله»‌ی آن‌ها با هم فقط یک یا چند مهارت اندک را برمی­‌گزینیم و در آن متخصص می­‌شویم.

سه فایده‌ی دیگری که بکر برای ازدواج برمی­‌شمارد، همگی به نوعی با تولید خانگی در پیوندند. دومین فایده‌ی اساسی ازدواج از دید بکر «تولید کالاهای عمومی خانگی» است؛ کالاهایی که بهره­‌مندی یک نفر از آن بهره­‌مندی دیگران را محدود نمی­‌کند؛ به طور مثال از یک خانه‌ی مرتب یا ملحفه­‌های تمیز یا پرده­‌های شسته‌شده بیش از یک نفر هم می­‌توانند بهره ببرند. سومین فایده‌­ی ازدواج را بکر «صرفه‌ــ‌قیاس» می­‌داند؛ به این معنا که تولید کالای خانگی هم مانند بسیاری از کارخانه‌­ها یا تولیدی­‌ها می­‌تواند در حجم بیش‌تر، اما با هزینه‌­ی تقریباً یک‌سان همراه شود. به زبان ساده­‌تر یک بار غذاپختن برای چهار نفر چه‌بسا به‌صرفه‌­تر است تا چهار بار غذا‌پختن یک نفر. چهارمین فایده هم «به اشتراک­‌گذاری مخاطره» است؛ به این معنا که ضرری که بدون خانواده تنها به یک نفر می­‌رسید، درون خانواده با دیگران تقسیم می­‌شود و تنها بر دوش یک نفر نیست.

اما در این میان مسائل دیگری وجود دارند که نمی­‌توان آن‌ها را نادیده گرفت؛ ناخرسندی زنان از شرایطی که حین انجام کار خانگی دارند، در موارد متعددی زوایای خاصی از کار خانگی زنان را به ما نشان می‌­دهد که می‌­تواند بستری برای خشونت خانگی باشد. در ادامه خواهیم دید که تجربیات زنان در دنیای واقعی تا چه حد با تئوری­‌های اقتصادی هم‌راستاست و خواهیم دید که نظریات اقتصادی کورجنس که عنصر جنسیت و مسائل خاص زنان را نادیده می­‌گیرند، تا چه میزان می‌­توانند به «خشونت اقتصادی» و گاه شکل­‌های شدیدتری از خشونت خانگی دامن بزنند.

ترک شغل

«تخصص‌­گرایی» در نگاه بکر که در روی‌کرد اقتصادی به «مزیت نسبی اولیه» وصل می­‌شود و این باور که چون زنان به نسبت مردان دارای مزیت اولیه‌ی فرزندآوری‌اند، پس در فرزندپروری و کار خانگی متخصص می­‌شوند، در همین گام اول می­‌تواند با مشاهده‌ی تجربه‌ی زنان به ما «غیرانتخابی‌بودن» این وضعیت را نشان دهد. یلدا می‌­نویسد: «من حدوداً دو سال به خاطر تولد فرزندم کارم را که تدریس و ترجمه بود، انجام ندادم. از آن موقع تا به الان که مجدد شروع به کار کرده‌م، نظرات و پیشنهاداتم تو امور اقتصادی زندگی کم‌رنگ و بی‌اهمیت شده. تمام درآمد و پولمان زیر نظر همسرم خرج یا پس‌انداز می‌شه و این واقعاً آزاردهنده­‌ست، چون فقط مسئولیت خانه با منه و انگار سواد و تخصصم با کار بیرون‌نکردن از بین رفته». می­‌بینیم که آن مبادله­‌ای که شاید در شرایط برابر و عادی کسی را بین انتخاب دو تخصص، مثلاً آشپزشدن یا طراح داخلی‌شدن، مخیر کند، برای یلدا و زنان بی‌شماری مانند او رخ نمی‌­دهد. تخصص پیدا‌کردن در فرزندپروری و کار خانگی برای بسیاری از زنان «انتخابی» نیست؛ عموماً به این دلیل که پیش‌فرض‌­های فرهنگی نقش مادری برای آن‌ها را اول این‌که ارجح بر ادامه‌دادن تخصص اصلی­شان می­‌داند و دوم این‌که عموماً یک شکل برای انجام ایده‌­آل آن متصور است: در خانه ماندن و ترک شغل و صرف تمام وقت و انرژی برای انجام آن. سختی نگهداری از کودک و فرزندپروری نیز در کنار دیگر سختی‌­های کار خانگی موضوعی‌ست که زنان زیادی از «نادیده گرفته‌شدن» آن آزار می­‌بینند؛ مثلاً هنگامه برایمان می‌­نویسد: «من خانه‌­دارم و دو تا بچه‌ی خیلی کوچک دارم. تمام طول روز را در حال رسیدگی به بچه­‌هام و تنها دغدغه­م این نیست که چی بپزم، بلکه باید فکر میان‌وعده‌های بچه‌­ها هم باشم که تکراری نباشد و مفید هم باشد و فشار روانی زیادی تحمل می­‌کنم و خیلی خسته می­‌شم، اما هیچ‌کس درک نمی‌کنه و روزهایی که شوهرم خونه­‌ست، همه‌ش از رفتار بچه‌­ها ایراد می‌گیره و غر می‌زنه و من عملاً با سه تا بچه درگیرم؛ با این حال چون کارهای من آورده‌ی مالی به آن صورتی که دیده بشه، نداره، همیشه کارم را بی­ارزش می‌داند و می‌گه تو که همه‌ش خونه‌­ای، کاری نمی‌­کنی و خسته نمی‌شی».

ناچارشدن به ترک شغل چیزی‌ست که بسیاری از زنان دیگر هم به آن اشاره کرده‌­اند. مائده می‌­نویسد: «من دانشجوی دکتری‌­ام؛ برای همین بیرون از خانه کارکردن را فعلاً رها کرده‌م متأسفانه، چون هم­زمان نتونستم به حجم سنگین کار پایان‌نامه و همه‌ی کار خانه که رو دوش منه و کار بیرون برسم و تو کارهای بیرون هم شکست خوردم، چون علاوه بر فشار کار فشار روانی روی من بود که وحشتناک روحیه‌­م را ازم گرفت. الان چون خودم پول ندارم، سهمی از تصمیم‌گیری هم ندارم». در واقع عدم مشارکت مردان در کار خانگی به مرور زنانی را که توان انجام اشتغال بیرون از منزل و کار خانگی به طور هم‌زمان را ندارند، به ترک شغل وامی­‌دارد؛ البته که زنان به مرور با انجام هرروزه‌ی کار خانگی در آن «متخصص» می‌­شوند، اما به چه قیمتی؟

تجربه‌ی زهرا به ما نشان می­‌دهد که گاهی فرصت به‌دست‌آوردن تخصص اساساً برای زنان به رسمیت شناخته نمی­‌شود. زهرا می‌­نویسد: «من به خاطر بچه‌ی دوم به شوهرم گفتم اگر می­‌خوای، حرفی نیست، ولی تو باید مرخصی بگیری. یک سال بمان خانه مواظب بچه، من می­رم سر کار. من دیگر بیش‌تر از این نمی­‌مانم خانه. خیلی جدی پرسید از کجا بیاریم بخوریم و من خیلی خون‌سرد گفتم از همان‌جا که قبل از تو می‌آوردم. لازم به ذکره ایشان دقیقاً موقع تولد بچه (اول) کار جدید شروع کردند و دوباره از صفر ساختن بدون سرمایه. حق خودشان می­‌دانند که من بسازم با بی­‌پولی و بی­‌وقتی با یک نوزاد، ولی در فکرش هم نمی‌گنجد حالا مثل من بماند خانه، من دوباره شروع کنم».

علاقه یا انزجار

هرچند شاید خیلی از افراد به ناچار برای امرار معاش شغلی را انتخاب ­کنند که با علایق یا تخصص و تحصیلاتشان هم‌سو نیست، اما تفاوت عمده‌ی یک شغل با کار خانگی در این است که حاصل انجام آن با همه‌ی بی­‌علاقگی و حتی انزجار نسبت به آن، همان‌طور که گفتیم امرار معاش و به‌دست‌آوردن حقوق و مزایایی­ست؛ بنابراین ممکن است اشخاص به سودای به‌دست‌آوردن درآمد یا منزلت و جایگاه اجتماعی یا مزایای شغلی به گفته‌ی گری بکر فرصت مهارت‌یافتن در تخصصی را با دیگر تخصص­‌های جایگزین مبادله کنند، اما در یافته‌­های این پژوهش در موضوع کار خانگی زنان مختلفی به بی­‌علاقگی و انزجار از انجام کار خانگی اشاره کرده بودند که چه‌بسا دلیل بسیاری از آن‌ها همین «بی­‌مزد و منزلت‌بودن» این کار برای آن‌ها بود. شیما می‌­نویسد: «من از آشپزی متنفرم. از این تلاش مذبوحانه جهت زنده­‌مانی متنفرم. از کاری که ساعت‌­ها وقت می­‌گیرد و ظرف ده دقیقه ناپدید می­‌شه، متنفرم. از چیزی که قراره رنگ تنوع و شادی به یک زندگی سراسر غم بپاشد، متنفرم». هانیه هم می­‌نویسد: «وقتی یک زن انتخابش خانه‌­داری نیست، این کارها براش سخت­‌تره… من خودم با وجود جویای‌کاربودن در حال حاضر بی‌کارم (بار منفی کلمه خانه­‌داری را دوست ندارم) زمان­‌هایی که کارهای موقتی دارم، برنامه‌­ریزی برای رسیدگی به امور خانه برام لذت­‌بخش می‌شه». برای بعضی از زنان مانند هانیه کار خانگی وقتی لذت‌بخش و قابل تحمل می­‌شود که وسیله‌­ای باشد برای رسیدن به هدفی دیگر و وقتی خود به هدف تبدیل شود، مترادف با بی‌کاری و بطالت دیده می­‌شود؛ مانند فرزانه که نوشته: «بعد از ده سال زندگی مشترک و یک بچه هنوز هم نتونستم بپذیرم خانه­‌دارم و احساس حقارت می­‌کنم و این موضوع خیلی آشپزی و کارهای خانه را برام سخت­‌تر از چیزی که هست، کرده. به جای لذت‌بردن از غذای خوشمزه­ای که پخته‌م یا خونه‌­ای که تمیز کرده‌م، حس بدبختی و حمال‌بودن بهم دست می‌ده» یا بهاره که کسب‌وکار هنری خود را در خانه دارد و می­‌نویسد: «هیچ‌کس هم درک نمی‌کنه. نمی‌­تونی به کسی بگی از این کارهای تکراری خسته شدی و دلت می‌خواد زمانت را صرف شغلت کنی، نه جمع‌کردن ریخت‌وپاش… نمی‌دانم کی مقصره؛ فقط پشیمونم که ازدواج کرده‌م». تجربه‌ی این زنان نشان می­‌دهد «مبادله»ای که در یک رویکرد صرفاً اقتصادی لازمه‌ی به‌دست‌آوردن تخصص دیده می­‌شود، ممکن است در دنیای واقعی با هزینه­‌های مادی و معنوی بسیاری برای شخص همراه باشد. این انزجار و نفرت از انجام کاری که فرد به انجام آن ناچار شده، به راحتی می­‌تواند نارضایتی از زندگی و به تبع آن نارضایتی از رابطه و ازدواجی که فرد را در چنین موقعیتی قرار داده، سبب شود؛ به خصوص که اگر با همین رویکرد اقتصادی بخواهیم به ازدواج نگاه کنیم، این وضعیت برای زنان گاهی همان هزینه‌­ای‌ست که در ازای متخصص‌شدن مردان برای انجام اشتغال بیرون از منزل پرداخت شده؛ به قیمت این‌که مرد مهارت و انرژی خود را صرف کاری به جز اشتغال بیرون از منزل نکند و به کار خانگی مشغول نشود، بار انجام آن به ناچار بر دوش زن می‌افتد و این وضعیت با «درآمدزایی» مرد به سادگی توجیه می­‌شود.

تولید به صرفه، یا استثمار؟

برای «خشونت اقتصادی» عموماً سه مصداق کلی عنوان می­‌شود: کنترل­‌گری، بهره­‌کشی و سوءاستفاده و تخریب اموال و دارایی‌­ها (یا تهدید به آن). اگر به چهار فایده­ای که گری بکر برای ازدواج در نظر گرفته، نگاهی بیاندازیم، به نظر می­رسد او «برای مردان» را در نظریه‌­اش جا انداخته. دیدیم که «تخصص و مبادله»ای که او به عنوان اولین فایده برشمرد، با توجه به رایگان انجام‌گرفتن کار خانگی توسط زنان و نیز هزینه‌­هایی که این «مبادله» برای زنان دارد، چندان برای آنان فایده­ب‌خش نیست. سه فایده‌ی بعدی­ نیز که معطوف به تولید خانگی، پایین‌آمدن هزینه­‌ها، یا سهیم‌شدن دیگران در مخاطره­‌هاست، با نگاهی به تجربه‌ی زنان نه تنها عموماً برای آنان فایده­‌بخش نیست، بلکه با در نظر داشتن شرایط و ویژگی­‌های کار خانگی در مواردی توانسته خشونت خانگی را بر زنان تحمیل کند. ممکن است این سه فایده‌ی اقتصادی­ برای مردان و برای دیگر اعضای خانه که مشغول انجام کار خانگی نیستند، به عنوان مصرف­‌کنندگان تولیدات و خدمات خانگی مفید باشد، اما برای کنندگان کار خانگی این وضعیت در بعضی موارد همراه با آسیب­‌های روانی و تجربه‌ی شکلی از خشونت خانگی است. زنان زیادی در پژوهش ما به نقش پررنگ تولیدات و خدمات خانگی خود که در راستای حفظ سلامت جسمی و روحی اعضای خانه است، اشاره داشته‌­اند و البته تعداد قابل توجهی از این زنان از «نادیده گرفته‌شدن» ارزشمندی کارشان به خصوص ارزشمندی اقتصادی کارشان گلایه کردند. این امر به این معناست که حاصل زحمات این زنان توسط دیگر اعضای خانه تصرف و نادیده گرفته می­‌شود؛ در حالی که در ازای آن آورده‌ی مالی­ای نصیب آنان نمی­‌شود. سیمین یکی از این زنانی‌­ست که درباره‌ی این موضوع برایمان می‌­نویسد: «یک چیز دیگر هم که فوق‌العاده سخت و باعث رنجشه، اینه که کار خانه و رسیدگی زیاد به آسایش و سلامتی نزدیکانت اصلاً مهم نیست و من سربارم. خرجم را یکی دیگر می‌ده. کار مهم را اونی می‌کنه که پول درمی‌آره و [لابد] پول‌درآوردن از بیست تا زایمان هم سخت‌تره». بهره­‌کشی و استثمار ماحصل کار خانگی در حالی که به کننده‌ی کار خانگی حس بی­‌مصرفی و سرباربودن منتقل می­‌کند، نمونه‌ی آشکاری از خشونت اقتصادی و خشونت روانی به شکل توأمان است و متأسفانه در پژوهش ما زنانی مانند سیمین کم نبوده‌­اند که ناخوشایندی کار خانگی برای آنان همراه با حس مصرف­‌کننده‌بودن و بی­‌فایده‌بودن در کانون خانواده است؛ حتی زنان دیگری که بر ارزشمندی کار خود واقف بوده­‌اند نیز از حس نادیده گرفته‌شدن آزرده بودند.

مسئولیت در مقابل خشونت خانگی

خشونت خانگی علیه گروه‌­های کمتر برخوردار جامعه یک مسئله‌ی اجتماعی­‌ست که علاوه بر نهادهای مختلف اعضای جامعه نیز در قبال آن مسئولیت اجتماعی دارند. در این مسئولیت اجتماعی هرچه بهتر بتوانیم خشونت را بشناسیم، خشونت را تشخیص دهیم و ببینیم و آن را عادی قلمداد نکنیم و به شکل یک ناهنجاری با آن برخورد کنیم، بهتر خواهیم توانست در محو خشونت خانگی مؤثر و بر دیگر اعضای جامعه نیز اثرگذار باشیم.

کار خانگی به عنوان یکی از مشغولیت­‌های روزمره‎‌ی زندگی بسیاری از زنان در شرایط عادی نیز از دیده­‌ها پنهان است و سختی‌­ها و چالش‌­های آن حتی درون خانواده­‌ها نیز دیده نمی­‌شود. فراموش نکنیم که هر منطقه‌ی پنهان و ناپیدایی در زندگی اشخاص بستری‌ست مهیا و آسیب­‌خیز برای بروز خشونت‌­هایی که می‌­توانند تا سال­‌ها پنهان بمانند. خشونت حق هیچ‌کس نیست. در مقابل خشونت منفعل و خاموش نباشیم؛ چه در قبال خودمان و چه در قبال هم‌­نوعمان.

پانوشت‌ها:
۱- نقل‌قول‌ها از داده‌های خام پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشد نویسنده نقل شده‌اند؛ پایان‌نامه‌ی «تجربه‌ی روزمره‌ی زنان طبقه‌ی متوسط شهری از کار خانگی و شیوه‌های مواجهه با آن»، دانشگاه علامه طباطبایی، مهرماه ۱۴۰۰.
۲- گری، بکر، نظریه‌ی ازدواج: قسمت اول، مجله‌ی اقتصاد سیاسی، شماره‌ی ۸۱، دوره‌ی ۴، صص ۸۱۳-۸۴۶، سال ۱۹۷۳.
۳- پیترآنجو، اَن (بازبینی شده توسط لگ تیموتی)، چگونه علائم سوء استفاده‌ی ذهنی و عاطفی را بشناسیم؟، هلت‌لاین، ۶ دسامبر ۲۰۱۸.


source https://zanan.bashariyat.org/?p=47462

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر