۱۶ تیر ۱۳۹۹

قانون مردسالار از زن حمایت نمی‌کند، فقط کشتن او را تسهیل می‌کند

خواهر کشی‌، همسر(زن) کشی‌، بیوه کشی‌، و فرزندِ دختر‌کشی‌، همه در یک عنصر مشترک هستند و آن «زن‌کشی»‌ است. چرا برادر، خواهر خود را می‌کشد؟

چرا پدر، به زندگی دخترش در اوج جوانی پایان می‌دهد؟ چرا شوهر سر همسرش را می‌برد؟در چند هفته گذشته، اخبار مربوط به ایران پر بوده از پدران داس به دست، برادران چاقو کش، و شوهران میله پرتاب کن. همه اینها زیر سقف آسمان کشوری رخ ‌می‌دهد که با قانون شریعت اداره می‌شود. شریعتی‌ که خدایش مرد، ۱۲۴۰۰۰پیامبرانش مرد، همه امامانش مرد، و ولی فقیهش مرد هستند. آیا این برای تاسیس و دوام یک نظام مرد سالار کافی‌ نیست؟ آیا این نظام مردسالار ریشه در شریعت، دین، مذهب، فرهنگ، یا تاریخ دارد، و یا فقط ریشه در یک تفاوت جنسیتی؟ آیا جنسیت، فقط فرق بین شکل آلات تناسلی مرد و زن است یا یک نظام اجتماعی است که همه ما در آن زندگی‌ و ایفای نقش می‌کنیم؟

اگر بپذیریم که مردسالاری یک نظام و ساختار اجتماعی، سیاسی، قانونی، و فرهنگی‌ست، پس باید بپذیریم که ساختار اجتماعی جامعه ما، با مردان، برای مردان، و به نفع مردان شکل گرفته و می‌گیرد. این ساختار اجتماعی، به تنهایی نمی‌تواند خود را بازتولید کند، پس ساختار قانون و فرهنگ نیز به کمکش می‌‌آیند، و این گونه است که چرخ‌های این ساختار مرد سالار به حرکت در می‌‌آید. اما سوال اینجاست که چطور این همیاری شکل می‌گیرد. این همیاری نیاز به مفاهیم و سازه‌های اجتماعی دارد که به آنها بچسبد، از آنها تغذیه کند، و به وسیله آنها وجود خود را بازتولید کند. در اینجاست که سازه‌هایی مانند غیرت، ناموس، شرف، نجابت، پاکی و آبرو به یاری این ساختار می‌رسند و برای حفظش می‌کوشند. این مفاهیم را سازه می‌نامم، چون در دنیای بیرون وجود خارجی‌ ندارند و فقط یک مفهوم اجتماعی‌سیاسی هستند. آیا شما می‌توانید «غیرت» را لمس کنید، یا آن را با انگشت نشان دهید؟ نمی‌توانید، چون مادی نیست و فقط انتزاعی است. پس چگونه است که این مفاهیم که من آنها را سازه‌های ایدپولو‍‍‍ژ‍یک می‌نامم، می‌توانند چنان بزرگ شوند که حفظ آنها از جان زن‌هایی که زنده هستند و نفس می‌کشند مهم‌تر شود. به آنها ایدئولوژیک می‌گویم چون نه بر اساس حقیقت مادی، بلکه براساس ایده‌ای مغرض که به نفع نظام مردسالار است، شکل گرفته‌اند. برای مثال، مفهوم پاکی زن که در نظام مردسالار و زن ستیز، مدام باز تولید می‌شود یک سازه ایدئولو‍‍‍ژ‍یک است که برای کنترل تمایلات جنسی زن‌ها به کار گرفته می‌شود تا مردان بتوانند انگ نا‍‍‍‍پاکی به زنی بزنند که نتوانند تمایلات جنسیش را کنترل کنند. پاکی یک سازه ایدئولوژیک است، چون هیچ ربطی به معنی دقیق پاکی یا تمیزی واقعی، مانند نبود باکتری ندارد. همین مفهوم، ولی به مردان اطلاق نمی‌شود، چرا که در جامعه مردسالار، کسی نمی‌تواند تمایلات جنسی مردان را کنترل کند، چون همه چیز به نفع آزادی جنسی مردان و کنترل جنسی زنان تنظیم شده است. مردان از کودکی «دودول طلا» خطاب می‌شوند و حال آنکه دختران تا ازدواج باید تمایلات جنسی خود را کنترل کنند. گاه حتی برداشتن ابرو منوط به روز عروسی زن می‌شود، یعنی حتی کنترل موهای صورت او توسط شوهر.

خواهرکش‌ها، دخترکش‌ها، و همسر (زن) کش‌ها ادعا می‌کنند که برای حفظ آبرو یا ناموس خود خواهر، دختر، یا همسر خود را کشته‌ا‌ند. پس باید بفهمیم چگونه یک مفهوم و سازه انتزاعی و ایدئولوژیک، اینقدر مهم می‌شود که به خاطر حفظ آن (در دید جامعه البته)، مردان به زن کشی دست می‌زنند.

ما در جامعه، نقش‌های جنسیتی خود را به نحو احسن اجرا می‌کنیم. از کلمه اجرا استفاده می‌کنم که یاد آوار تأتر و سینما که بازیگرانش نقش‌شان را اجرا می‌کنند باشد. ما هر روز که از خواب بیدار می‌شویم، وارد دنیای اجتماعی می‌شویم. حتی در خلوت خانه، می‌دانیم که جزئی‌ از جامعه هستیم. این جامعه، توقع‌هایی‌ از ما دارد که باید آنها را اجرا کنیم. مثلا وقتی‌ از خانه خارج می‌شویم، بنابر جنسیتی که داریم (یا قبول کرده‌ایم)، لباس می‌پوشیم. اگر مرد هستیم، بر طبق هنجارهای جنسیتی نا نوشته باید شلوار بپوشیم، آرایش نکنیم و مردانه رفتار کنیم. تازه اگر در ایران باشیم، به علت دگرباش هراسی اجتماعی و دینی، از رفتارهای «زن گونه» بپرهیزیم، وگرنه برچسب «اوا خواهر» و دگرباش به ما می‌چسبانند. اگر زمین بخوریم، باید سریع بلند شویم، خودمان را بتکانیم، بدون اینکه از تک و تا بیفتیم، به راهمان ادامه دهیم، البته بعد از چک کردن اطرافمان تا مطمئن شویم کسی‌ ما را ندیده است. وقتی‌ بیرون از خانه هستیم، اکثرا مواظبیم که «نرمال» به نظر بیاییم، برای همین است که هرگز نمی‌خواهیم جای معلولان باشیم چون آنها با حضورشان قادر به به هم ریختن مرزبندی‌های «نرمال» و «غیر نرمال» هستند. بنابراین، به قول جودیت باتلر، متفکر و فیلسوف شهیر امریکایی، اجرای این نقش‌های جنسیتی اینقدر برای ما مهم می‌شوند که خود، پلیس خود می‌شویم و در نبود دیگران مدام خود را چک می‌کنیم که «نرمال» و متناسب با نقش‌های جنسیتی‌مان به نظر برسیم.

نرمال بودن، یعنی همیشه نگران قضاوت دیگران بودن. پس اجرای نقش جنسیتی یک مسالهٔ اجتماعی است، هر چند به صورت فردی صورت می‌پذیرد. نگرانی‌‌های ما برای اینکه تصویر «مناسبی» از خود ارائه بدهیم، فقط محدود به ظاهرمان نیست. برای مثال اگر مرد باشیم و در جامعه مرد سالاری مثل ایران زندگی‌ کنیم، ما در آنِ واحد می‌خواهیم «آبرومند»، «شریف»، «ناموس پارست»، و «غیور» به نظر برسیم، چرا که داشتن «آبرو»، «ناموس»، و «غیرت» ما را «پذیرفتنی‌تر» می‌کند. اما «پذیرفتنی» برای که؟ برای همه جامعه، برای فرهنگ مردسالار حاکم بر آن، و قوانین زن‌ستیز شریعت که همیشه زن را نصف مرد می‌بیند، از دیه تا حق طلاق، حضانت، خروج از کشور، دوچرخه سواری، پوشش فردی، تعداد همسران، ورود به استادیوم و غیره.

پس ما اگر مرد باشیم قضاوت دیگران، مخصوصا دیگر مردان، برای ما بسیار مهم است، مخصوصا عملکرد «مردانه» در قبال زن‌ها. اگر ما در جامعه‌ای زندگی‌ کنیم که از ما «توقع» دارد دخترمان، زن‌مان، یا خواهرمان را بکشیم تا «آبرومند»، «شریف»، و «غیور» به نظر بیاییم، و ما به آن توقع، جامه عمل بپوشانیم، کل آن جامعه در جرم ما شریک است. این جامعه زن‌ستیز و مرد‌محور است که خشونت زن‌کشی‌ را با قبیح ناانگاشتن آن باز تولید می‌کند، چراکه قتل زن را به طور فعالانه از مرد به عنوان «اجرای» نقش مردانه برای حفاظت از نظام مردسالار طلب می‌کند.

شما ممکن است بپرسید پس قانون چرا نقش بازدارنده ندارد؟ زیرا قانون هم جزئی از این ساختار زن‌ستیز است. چرا که با مجازات‌های بسیار اندک یا گاه بی‌ مجازات با زن‌کشان برخورد می‌کند. این گونه است که نظام و ساختار مردسالار با کمک محورهای زن‌ستیز خویش، که ریشه در دین و فرهنگ دارد، خود را باز تولید می‌کند. به علاوه، ذکر ریشه اقتصادی مساله هم ضروری است. زیرا نظام اقتصاد سرمایه‌داری با کم مزد یا بی مزد گذاشتن کار زنان در خانه، در استثمار و تبعیض علیه آنان مؤثر است. البته وضعیت زنان در جوامع مختلفی که نظام اقتصادی آنها سرمایه داری‌ست یکی نیست. ایران و نیوزیلند هر دو اقتصاد سرمایه‌داری دارند، ولی وضعیت زنان در آنها یکی نیست.

و اما نظام مقدس جمهوری اسلامی چه نقشی در این زن کشی‌ها دارد که اخیرا به لطف رسانه‌های اجتماعی، به گوش همگان رسیده است؟ دشمنی ویژه با دختر بچه‌ها، دختران نوجوان، و زنان در نظام جمهوری اسلامی، ریشه ایدئولوژیک در آموزه‌های مذهبی‌ در دین اسلام از جمله قرآن، حدیث، و سنت پیامبر دارد. روح الله خمینی در سال ۱۳۴۲ وقتی‌ صدایش راعلیه انقلاب سفید شاه، بالا برد، نارضایتی‌ اصلیش در واقع، از دادن حق رای به زنان توسط شاه بود که با تلاش زنانی همچون فرخ‌رو پارسا به ثمر رسیده بود. پس از رسیدن به قدرت و صدور فرمان قتل زنانی همچون پارسا، خمینی، زنان قاضی را از کار برکنار، حجاب را اجباری، و قوانین ضد‌زن شریعت ۱۴۰۰ ساله را در مملکت حاکم کرد. بماند که فرهنگ مردسالاری را بیش از پیش رونق بخشید و نگاه مذهبی‌ به زن را که از او شیئی برای ارضای جنسی‌ مرد می‌سازد فرهنگ سازی کرد.

به گفته علامه محمد باقر مجلسی، پیغمبر اسلام در بازگشت از شب معراج که در طول آن «دوزخ» و ساکنینش را دیده بود، برای دیگران تعریف می‌کند که زنان زیادی را در آنجا دیده که به جرم رعایت نکردن «حقوق» (اکثرا جنسی‌) شوهران خود در حال کشیدن عذاب‌های هولناک بوده‌ا‌ند. مثال زیر را با هم بخوانیم: «زنی را به مویش در دوزخ، معلّق، آویخته بودند که مغز سر او می جوشید. زن دیگری را دیدم که به زبانش در جهنّم آویزان بود و آتش در حلقوم او می‌ریختند. زن دیگری را مشاهده کردم که او را به پستان‌هایش آویخته بودند. و دیگری را دیدم که گوشت بدن خویش را می‌خورد و آتش در زیر او شعله می‌کشید. زنی دیگر را دیدم که پاهایش را به دست‌هایش زنجیر کرده بودند و مارها و عقرب ها بر او مسلط بودند و زنی را دیدم کر و کور و لال که در تابوتی از آتش است و مخ او از بینی‌اش خارج می شود و همه بدنش قطعه قطعه از جذام و برص (خوره و پیسی) است و زن دیگر را مشاهد کردم که در تنوری از آتش به پاهایش آویزان است، و زنی را دیدم که گوشت بدنش را از پس و پیش با قیچی آتشین می برند. و دیگری را دیدم صورت و دست‌هایش آتش گرفته و مشغول خوردن روده‌های خویش است. زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن حمار است و هزار هزار نوع او را عذاب می کنند و زنی را به صورت سگ دیدم که از عقب به شکم او آتش می‌ریزند و از دهانش بیرون می‌ریزد و فرشتگان با گرزهایی آتشین بر سر و پیکر او می زنند.»

ایرج مصداقی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و زندانی یک دهه در زندان‌های رژیم اسلامی در ایران، در کتاب، «دوزخ روی زمین» خود، با تکرار صدها حدیث نبوی و آیه از قرن به خواننده نشان می‌دهد که زن چگونه در دین اسلام به عنوان گناهکار اصلی‌ شناخته می‌شود و چگونه است که اکثر قریب به اتفاق ساکنان دوزخ را زنان تشکیل می‌دهند. پیرو همین نگاه به زن است که در زندان‌های دهه هولناک ۶۰ هم خوف‌ناک‌ترین شکنجه ها، مثل «واحد مسکونی»، بر روی زنان و دخترانی که گاه ۱۴ سال بیشتر نداشتند انجام می‌شود. البته این دشمنی عمیق فقط به زندان و شکنجه بیشتر و بی‌رحمانه‌تر زنان ختم نمی‌شود. مصداقی می‌گوید به همین دلیل است که درست بعد از به قدرت رسیدن رژیم اسلامی، در«دوزخ‌های ساختِ نظام اسلامی روی زمین»، که همان زندان‌ها، شکنجه گاه‌ها، و دخمه‌های بازجویی رژیم است، اکثر ساکنان زنان هستند. به عنوان مثال بین سال‌های ۱۳۶۲ و ۱۳۶۳، در شکنجه‌گاه‌های هولناکی مثل «دستگاه»، «قبر»، «قیامت»، یا «کارخانه آدم‌سازی» در زندان قزل‌حصار، که ساخته و پرداختهِ حاج داوود رحمانی، لمپن بیرحم دست نشانده لاجوردی بود، اکثر زندانیان زن بودند. آنها مجبور بودند تمام ۲۴ ساعت شبانه روز را در یک جعبه‌ای مثل تابوتی درباز بگذرانند در سکوت کامل، با چشم بند، بدون حق دراز کشیدن یا صحبت کردن. آنها حق رفتن به توالت را نداشتند، مگر سه بار در روز به وسیله توابان که به فحش و ناسزا آنها را از جا بلند کرده و به مدت چند دقیقه کوتاه به توالت می‌بردند. آنها مجبور بودند تمام روز به مصاحبه‌های تلویزیونی زندانیان در هم شکسته گوش کنند و گاهی‌ از پشت، توسط توابان یا پاسداران تحت ضرب و شتم قرار بگیرند. بعد از ۹ ماه، بسیاری دیوانه یا تواب شدند. تنها عده ی بسیار کمی‌ توانستند آنجا مقاومت کنند و با شخصیت دست نخورده خود به بند باز گردند.

در شکنجه هولناک دیگری به اسم «واحد مسکونی»، دختران مجاهد را مجبور می‌کردند گاه تا شش شبانه روز سر پا بایستند، در حالی‌ که بازجویان بیرحم و خشن ۲۴ ساعت همراه آنان بودند و همانجا زندگی‌ می‌کردند. این حضورِ همراه با کنترلِ تمامِ مدتِ زندانی، ضرب و شتم، بازجویی و انواع و اقسام شکنجه‌های روانی‌ مثل مجبور کردن زندانی به چهار دست و پا راه رفتن و صدای خر و الاغ و سگ درآودرن یا روی کاغذ هزاران بار نوشتن «من خر هستم» یا «من گاو هستم». هیچ کدام از جان به در بردگان واحد مسکونی تاکنون به شکل علنی از تجربه خود در آن جهنم چیزی نگفته‌ا‌ند. خاطر نشان می‌کنم که صحبت کردن از تراما یا ضربه‌های وحشتناکی نظیر واحد مسکونی کار آسانی‌ نیست. برای نمونه بازماندگان اردوگاه‌های کار اجباری تحت فاشیسم هیتلری، گاه تا ۲۰ سال بعد از جنگ از تجربه خود دم نزدند. بنابراین قابل درک است که این افراد مایل یا قادر به بازگفتن آنچه بر آنان رفته نباشند. قابل توجه است فقط زندانیان زن مجاهد به این جهنم برده شدند و نه حتی یک مرد.

در کنار این حقایق، مصیبت‌های دیگری نیز گردنگیرِ زنانِ ایرانی‌ از زمان انقلاب بوده است، از جمله کلیه قوانین شریعت اسلام که مردسالار و مرد محور هستند. مرد می‌تواند چهار زن بگیرد ولی‌ اگر زنش را با مردی دستگیر کند و هر دو را به قتل برساند مجرم خاطی محسوب نمی‌شود. مرد می‌تواند دختر خود را بکشد و مجرم شناخته نشود و فقط ملزم به پرداخت دیه باشد. همچون فاجعه اخیر، که در آن دختر نوجوان، رومینا اشرفی به طرز فجیعی به دست پدر خود به قتل می‌رسد و قاتل فقط محکوم به پرداخت دیه خواهد شد (اگر بشود). در نهایت این دیه به حساب قوه قضاییه واریز شده و به دست اکبر طبری ها می‌رسد. زنان نمی‌توانند در فضای عمومی‌ دوچرخه سواری کنند و یا به ورزشگاه برای تماشای مسابقات ورزشی بروند. آنها باید تمام بدن خود را از ۹ سالگی بپوشانند، بدون اجازه شوهر از کشور خارج نشوند، و در صورت طلاق حضانت فرزند بالای هشت سال را به شوهر بدهند، و اگر شوهر فاقد شرایط باشد، به پدر شوهر! این فرهنگ، قانون، و جامعه مردسالار و حکومت ضد زن این گونه است که زن را له می‌کند و بعد از خود می‌پرسد که چرا «دختر آبی‌» خود را به آتش می‌کشد یا کودک ۱۲ ساله کورد ایلامی در اوج کودکی به زندگی‌ خود پایان می‌دهد.

دختر بچه در نظام اسلامی هیچ حقی‌ به عنوان یک کودک ندارد، چون او، در نگاه اسلامِ حاکمِ بر مملکت، از ۹ سالگی یک زن می‌شود. پس او کی‌ حق کودک بودن دارد؟ پس او کی‌ می‌تواند یک انسان باشد، نه لزوما دختر این مرد، یا همسر آن مرد! یک کودک ۹ ساله چرا نمی‌تواند یک انسان باشد با تمام حقوق یک کودک.

بنابر آنچه که گفته شد، هر گونه تغییر در وضعیت حقوق دختر بچه ها و زنان، چه به صورت مبارزه با جنسیت زدگی، رفع تبعیض و جلوگیری از زن کشی، اول باید نگاه، فرهنگ، و قوانین دین‌سالار، و در نتیجه ضد زن را، زیر سوال برد و تغییر داد. تا زمانی‌ که قوانین مذهبی‌ بر کشور حاکم است، هیچ دختر یا زنی‌ از حمایت قانون برای حفظ حقوق انسانی خود برخوردار نخواهد شد. قانون مردسالار از زن حمایت نکرده و نمی‌کند، بلکه فقط کشتن آنها را تسهیل می‌کند.​



source https://zanan.bashariyat.org/?p=38944

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر