۶ آبان ۱۴۰۱

خبرگزاری IRANWIRE

دکتر«شیرین فرقانی»، دندان‌پزشک تهرانی است که در تجمع روز چهارشنبه چهارم آبان ۱۴۰۱ در مقابل ساختمان نظام پزشکی مورد حمله نیروهای سرکوب قرار گرفته است

او دکتر «شیرین فرقانی»، دندان‌پزشک تهرانی است که در تجمع روز چهارشنبه چهارم آبان ۱۴۰۱ در مقابل ساختمان نظام پزشکی مورد حمله نیروهای سرکوب قرار گرفته است: «ما قرار بود به نظام پزشکی که خانه خودمان است، برویم و یک تجمع مسالمت‌آمیز داشته باشیم تا ببینیم چه می‌شود کرد اما نه تنها ما را به خانه خودمان راه ندادند بلکه به ما حمله کردند، گاز اشک‌آور زدند و با گلوله‌های ساچمه‌ای و پینت بال به ما شلیک کردند.»

روایت او و دو پزشک دیگر را درباره تجمع پزشکان و آن‌چه گذشت، در زیر می‌خوانید.

روز چهارم آبان بر اساس فراخوان روزهای پیش قرار بود پزشکان در حمایت از اعتراضات سراسری در ساختمان نظام پزشکی تجمع اعتراضی برگزار کنند. پزشکان می‌گویند درهای ساختمان نظام پزشکی بسته بوده است و پزشکان تجمع‌کننده مقابل ساختمان به شدت توسط نیروهای امنیتی با شلیک گاز اشک‌‌آور، شات‌گان و پینت‌بال  سرکوب شده‌اند.

«محمد رازی»، قائم مقام سازمان نظام پزشکی تهران بزرگ پس از برخورد با این تجمع، از سمت خود استعفا داد.

او در گفت‌وگو با «ایلنا»، دو دلیل عمده برای این اقدام خود را «عدم احترام به جامعه پزشکی و هتک حرمت به پزشکانی عنوان کرد که قصد برگزاری تجمعی مسالمت‌آمیز در این سازمان را داشتند.

ساعتی بعد، «موید علویان»، رییس هیات مدیره نظام پزشکی تهران نیز استعفا داد. او در برگه استعفای خود نوشت: «به دلیل این که امکان انجام تکالیف قانونی و محوله خود را ندارم، از عضویت هیات مدیره کنار می‌روم.»

شیرین فرقانی، دندان‌پزشکی که در تجمع روز گذشته حضور داشته است، می‌گوید: «من دیروز، چهارم آبان، طبق اطلاع‌رسانی که شده بود، رفتم جلوی در نظام پزشکی. خبری نبود، یک تعدادی پراکنده جمع شده بودند. به ما گفتند چند نفر را گرفته و تجمع را به هم زده‌اند. نیروهای انتظامی هم داشتند جمعیت را پراکنده می‌کردند. ما داشتیم به خیابان‌های عقب‌تر برمی‌گشتیم که مردم جمع شده‌ بودند. ناگهان یک سری موتورسوار از روبه‌رو به طرف ما که در پیاده‌رو حرکت می‌کردیم، آمدند و بی‌هدف اسلحه را طرف من و خواهرم گرفتند و با گلوله‌های پینت‌بال و ساچمه‌ای شلیک کردند.»

او توضیح می‌دهد که آثار کبودی شلیک بر تمام بدن‌ آن‌ها دیده می‌شود و لبش ترکیده است.

این دندان‌پزشک تاکید می‌کند که این اتفاق زمانی برای آن‌ها رخ داده که هنوز تجمع و اعتراضی شکل نگرفته بوده است: «اعتراض در خیابان‌های بالاتر و پس از این ماجرا شکل گرفت. ما شعار می‌دادیم و نیروهای سرکوب با گاز اشک‌آور به ما حمله می‌کردند. مردم در خانه‌ها را باز می‌کردند و ما را در پارکینگ‌هایشان پناه می‌دادند.»

این دندان‌پزشک به دلیل خونریزی از ناحیه لب، زودتر از دیگر همکارانش تجمع را ترک کرده است. به «ایران‌وایر» می‌گوید: «مجبور شدم به مطب خودم بیایم و با کمک یکی از دوستانم، لبم را بخیه بزنم.»

او توضیح می‌دهد که قرار نبوده است در تجمع اعتراضی پزشکان و دندان‌پزشکان خشونتی رخ دهد: «قرار بود به خانه خودمان برویم، صحبت کنیم و ببینیم برای این وضعیت چه می‌شود کرد. اما حالا نه تنها ما را در نظام پزشکی، خانه خودمان راه ندادند بلکه موقع برگشتن، ما را بی دلیل هدف حمله قرار دادند.»

پزشک دیگری که نمی‌خواهد نامش عنوان شود، برای «ایران‌وایر» نوشته است: «در حال بالا رفتن از خیابان کارگر بودیم و قبل از رسیدن به سازمان نظام پزشکی، دیدیم که انبوه همکاران دارند از پیاده‌رو به سمت پایین می‌آیند. ما هم ملحق شدیم به جمع‌شان. چند تن از اساتید هیات علمی که سابقه ریاست داشتند هم حضور داشتند. جمعیت می‌گفتند که در سازمان نظام پزشکی را بسته‌اند و سرکوب شدید باعث شده است جمعیت به سمت پایین حر‌کت کنند.»

او افزوده به محض رسیدن جمعیت پزشکان به خیابان، تیراندازی به سمت آن‌ها آغاز شده است: «به سر معترضان شلیک می‌کردند، طوری که گلوله به حد فاصل دو چشمِ یکی از همکاران خانم اصابت کرد. به سمت کوچه‌ها گاز اشک‌آور شلیک می‌شد و علناً یک نفر سوار بر موتور ایستاده بود سر کوچه و همین‌طور رندوم تیراندازی می‌کرد.»

این پزشک گفته است به علت تنگی نفس شدید، نتوانسته است تظاهرات را ادامه دهد.

پزشک دیگری ضمن تایید این روایت‌ها، به «ایران‌وایر» می‌گوید: «سر خیابون هفدهم پیاده شدم. تنها بودم. چند تا خانم را دیدم، گفتم شما پزشک هستید؟ گفتند بله، در ساختمان نظام پزشکی را بستند. گفتم مگر خودشان نگفتند می‌توانید امروز بیایید برای تجمع، در را چرا بسته‌اند؟! حرفم نصفه ماند. یک دفعه شروع به تیراندازی به طرف ما کردند. من که غافل‌گیر شده بودم، فقط دویدم و پشت یک ماشین سنگر گرفتم. بعد دیدم آن طرف‌تر، چند نفر جلوی یک خانه که در آن را باز کرده بود، جمع شدند. یک خانم دکتر پایش تیر ساچمه‌ای خورد، دو تا هم پینت‌بال پشت قفسه سینه‌اش زده بودند. می‌گفت دارم می‌سوزم. ولی بیشتر از عصبانیت و خشم بود که داشتیم می‌سوختیم. راستش وقتی در نظام پزشکی را بسته دیدم، احساس یتیم بودن کردم. درد این احساس بیشتر از درد گلوله ساچمه‌ای بود.»



source https://zanan.bashariyat.org/?p=52508

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر