۱۴ فروردین ۱۴۰۱

داستان خودسوزی یک ایرانی که توجه‌ها را به وضعیت پناهجویان ‘ترنس’ جلب کرد

BBC

Ella Nik Bayan

وقتی “الا نیک‌بیان”، یک زن ترنس ۴۰ ساله ایرانی در میدان الکساندرپلاتز برلین در ماه سپتامبر سال پیش خودش را آتش زد، دوستان نزدیک و همکارانش شوکه شدند.

شش ماه بعد از این اتفاق، تنها سنگ‌فرش‌های سیاه و سوخته پیاده‌رو گواه آن بعدازظهر تلخ هستند. این حادثه باعث بحث‌های زیادی در رسانه‌های آلمان شد و سوال‌های زیادی نیز درباره مرگ الا مطرح شد اما هیچ کدام به نتیجه و پاسخی نرسید.

امروز آن حادثه در افکار عمومی کم‌رنگ شده اما غم و سردرگمی آنهایی که الا را از نزدیک می‌شناختند کماکان ادامه دارد.

بعضی از اعضای جامعه ترنس، خودسوزی الا را در فضای عمومی، یک عمل اعتراضی تلقی کرده‌اند اما واقعیت این است که الا هیچ یادداشت یا پیامی از خود باقی نگذاشته و بعضی از نزدیک‌ترین دوستانش بر این باورند که کار او هیچگونه پیام سیاسی یا اجتماعی نداشته است.

اما چه چیزی باعث شد که الا دست به این خودسوزی بزند؟
شاید با بررسی چالش‌هایی که الا در زندگیش به عنوان یک زن ترنسجندر داشته، بتوان پی برد که چگونه سفر او این گونه در “الکساندرپلاتز” برلین به پایان رسید.

ادنا پوستورف که یک مددکار اجتماعی است این گونه الا را به یاد می‌آورد: “الا، خیلی زن مهربان و خجالتی بود. همیشه لبخند به چهره داشت”.

او وقتی الا تازه به شهر ماگدابورگ آلمان آمده بود با او آشنا شد.

ماگادابورگ یکی از شهرهاییست که در آلمان شرقی سابق بوده و یکی از حزب‌های راست افراطی و ضد مهاجرآلمان در انتخابات اخیر در این شهر رای بالایی آورده است.

الا زنی ترنسجندر بود، یعنی هویت جنسیتی او با چیزی که در زمان تولد به او نسبت داده شده فرق می‌کرد؛ به این معنی که در زمان تولد او را مرد به حساب آورده بودند.

او در سال ۲۰۱۵ میلادی به آلمان آمد و مانند بسیاری دیگر از اقلیت‌های جنسی و جنسیتی، سفرش پر از درد و مشکل بود؛ الا چهارسال قبل از ایران فرار کرده و به ترکیه -اولین ایستگاه بسیاری از پناهجویان ایرانی رفته بود- چون ایرانی‌ها برای ورود به آن نیاز به ویزا ندارند.

او در ابتدا هویت جنسی خود را آشکار نکرد؛ حدود یک سال بعد از ورودش به آلمان شروع به سوال از مددکارش در این زمینه کرد.

ادنا آنروز را به یاد می‌آورد؛ “به یکی از کلاس‌های زبان آلمانی که من در آن درس می‌دادم آمد و بعد پرسید که آیا می‌شود در آلمان به عنوان یک همجنسگرا آزادانه زندگی کرد؟ آن‌زمان بود که پیش خودم فکر کردم او دارد با چیزی در درونش دست و پنجه نرم می‌کند.”

اما الا همجنسگرا نبود.

مانند بسیاری دیگر از اعضای جامعه دگرباش ایرانی یاد گرفته بود همه آنچه که بوده را در درون خود سرکوب کند تا تحت آزار و پیگرد قانونی قرار نگیرد؛ الا در خانواده‌ای مذهبی و سنتی در جنوب ایران بزرگ شده بود و دسترسی چندانی به اطلاعات به روز و درست درباره هویت‌های جنسیتی و گرایش‌های جنسی نداشت. برای او آشکارسازی هویت جنسیتیش به عنوان یک زن ترنس کار آسان و ساده‌ای نبود.

ادنا دوست او یک گفتگوی خاص را در یک بعدازظهر پاییزی در سال ۲۰۱۶ به یاد دارد.

“او به دفترم آمد و گفت نیاز دارد با من صحبت کند. گفت: من همجنسگرا نیستم. من می‌خواهم زن باشم!”

آنها با هم چند ساعتی صحبت کردند و بیشتر سوال‌های الا درباره این بود که چگونه می‌تواند به عنوان یک زن ترنس در آلمان زندگی کند.

چند ماه بعد در دسامبر سال ۲۰۱۶ الا دوباره به دفتر ادنا رفت.

“هیچ چیزی فرق نکرده بود به جز یک انگشت لاک زده‌اش. فقط یک انگشت دست چپش. انگشت کوچکش.” این اولین گام کوچک او در مسیر پر پیچ و خم آشکارسازی هویت جنسیتیش بود.

الا آرام آرام هویت جنسیتی خود را برای حلقه دوستان و آشنایانی که با آنها احساس امنیت می‌کرد-افرادی مثل ادنا و لیزا شولز- آشکار کرد.

لیزا شولز در شهر ماگدابورگ در یک مرکز محلی به پناهجویان کمک می‌کرد؛ و آنجا بود که با الا آشنا شد و با هم دوستان نزدیکی شدند.

لیزا هم الا را به عنوان یک زن خنده‌رو به یاد می‌آورد که اجتماعی بود و زود با دیگران دوست می‌شد.

“من با الا در مرکزی که آنجا مشغول کار بودم آشنا شدم. او به کلاس‌های تقویت زبان آلمانی می‌آمد. ولی بعد از مدتی کوتاه یکی از کمک کننده‌‌های اصلی مرکز برای ترجمه شد. او به پنج زبان صحبت می‌کرد؛ انگلیسی، آلمانی، عربی، ترکی و فارسی. بسیار آدم مفیدی بود.”

لیزا درباره نمود جنسیتی الا می‌گوید: “الا، همیشه الا بود ولی در ابتدا ظاهرش با آنچه اخیرا می‌دیدیم متفاوت بود. روندی زا طی کرد تا به اینجا برسد.”

روندی که بیش از یک سال طول کشید تا کامل شود.

لیزا به یاد می‌آورد که الا در یک برنامه باغبانی مخصوص پناهجویان نیز شرکت می‌کرد: “الا همیشه آنجا وسط باغچه بود با کفش پاشنه بلند و دامن کوتاه؛ مشغول کندن سیب‌زمینی و این چیزها!”

ولی واقعیت این بود که همه جا برای او امن نبود.

لیزا و ادنا هر دو می‌گویند که الا بارها به دلیل ظاهرش در خیابان‌‌های شهر مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفت.

لیزا می‌گوید: “هر جا که می‌رفت مردم درباره او صحبت می‌کردند و چندین بار هم او را مورد آزار کلامی قرار دادند. تنها چیزی که الا می‌خواست این بود که به عنوان یک زن پذیرفته شود اما مردم او را نمی‌پذیرفتند.”

مایکل یکی دیگر از دوستان الا است و روزی را در ماگدابورگ به یاد می‌آورد که همراه الا بود و یک گروه مرد جوان در قطار به او حمله کردند: “آزارگران اصلا برایشان مهم نبود که افراد زیادی در قطار بودند. الا مجبور شد با اسپری فلفل از خودش در برابر آنها دفاع کند.”

مایکل در ادامه می‌گوید که حمله کنندگان به آلمانی صحبت نمی‌کردند و وقتی از الا پرسیده که آنها چه می‌گفتند الا به او گفته که آنها به فارسی او را تهدید به تجاوز کرده بودند.

زندگی در شهر کوچک و محافظه‌‌کار ماگدابورگ برای یک زن ترنس مهاجر مانند الا راحت نبود. بنا به گفته مایکل، الا چندین بار به دلیل آزار و اذیت‌ها مجبور شد محل سکونتش را تغییر دهد، آخرین مکان زندگیش یک پناهگاه برای زنان آسیب‌دیده بود اما از آنجا نیز مجبور شد برود چون زنان او را آنجا نمی‌خواستند.

در پاییز سال ۲۰۱۹ میلادی او به امید یک زندگی راحت‌تر به برلین نقل مکان کرده بود.

برلین به عنوان شهری شناخته شده است که پذیرای تنوع جنسی و جنسیتی است و فضاهای امن زیادی در این شهر برای دگرباشان جنسی موجود است.

کاوه کرمانشاهی که با سازمانی برای کمک به پناهجویان دگرباش به اسم “لزمیگراس” همکاری می‌کند، می‌گوید بسیاری از این اماکن برای پناهجویان دگرباش قابل دسترس نیستند به چند دلیل.

“بسیاری از این فضاها برای مردان سیس‌جندر(همان‌سو جنسیتی) همجنسگرا و سفید شکل گرفته شده‌‌اند و افراد ترنس و مهاجر از این فضاها سهم برابر ندارند. بحث مالی هم هست چون بسیاری از این پناهجویان از کمک‌های دولتی استفاده می‌کنند و این کفاف این را نمی‌دهد تا آنها بتوانند به این کلوب‌ها و فضاها بروند.”

درخواست پناهجویی الا در ابتدا رد می‌شود و این به گفته کاوه کرمانشاهی چیزی غیر معمولی نیست. او می‌گوید: “در بسیاری از موارد ادعا می‌شود که مثلا در کشوری مثل ایران امکان عمل جراحی تایید جنسیت (ترنزیشن) وجود دارد و بنابراین یک فرد ترنس می‌تواند بعد از انجام این عمل زندگی بدون خطری در ایران داشته باشد. اما این با واقعیت موجود در کشوری مثل ایران برای افراد ترنس بسیار متفاوت است. ما به عنوان سازمانی که سال‌هاست در حوزه پناهجویان کوییر(دگرباش) کار می‌کنیم تاکید می‌کنیم که قوانین در ایران در رابطه با افراد ترنس از طرف حکومت ایران اشتباه بازنمایی و از سوی مراجع مربوطه در کشورهای پناهنده‌پذیر اشتباه دریافت می‌شود.”

او همچنین می‌گوید: “در مواردی افراد تحت درمان‌های اجباری هورمونی قرار می‌گیرند. مهمتر این‌که افراد ترنسی هستند که لزوما تمایل به انجام تمامی عمل‌های جراحی ندارند، اما در ایران هیچ انتخاب دیگری وجود ندارد و هویت یک فرد به لحاظ قانونی تنها به عنوان مرد یا زن پذیرفته می‌شود. همچنین فرآیند تایید و دریافت مجوز عمل، تغییر اسناد هویتی، پیدا کردن کار، خانه، ادامه تحصیل و… برای افراد ترنس در کشوری مثل ایران به دلیل قوانین و فرهنگ ترنس‌ستیز بسیار سخت و حتی غیرممکن است.”

باران یک زن ترنسجندر ایرانی است که از سال ۲۰۱۷ در ترکیه زندگی می‌کند.

درخواست پناهندگی او چند ماهی است که قبول شده ولی هنوز حق کار در ترکیه ندارد. او در تمام این مدت با کارهای زیرزمینی در ترکیه امرارمعاش کرده. باران دقیقا به این دلیل از ایران فرار کرده چون نمی‌خواسته جراحی تایید جنسیت انجام دهد اما خانواده‌ و روانشناسش اصرار داشتند که او این کار را انجام دهد و هورمون مصرف کند. او برای مدتی هورومون مصرف می‌کند و بعد دچار افسردگی می‌شود.

باران می‌گوید: “من خودم را زن می‌دانستم اما نمی‌خواستم این قرصها و هورمون‌ها را مصرف کنم و جسمم را تغییر بدهم. به اصرار خانواده و روانپزشک مدتی مصرف کردم و میل جنسی‌ام را کاملا از دست دادم و دچار افسردگی شدم. حتی خودم هم سردرگم بودم با خودم می‌گفتم اگر نمی‌خواهی عمل کنی حداقل مردانه رفتار کن. اینقدر اطلاعاتم کم بود که نمی‌دانستم ترنس بودن لزوما به معنی عمل کردن و هورمون مصرف کردن نیست.”

باران می‌گوید وقتی به ترکیه آمد وضعیت بهتر نبود: “فردی که پرونده من را بررسی می‌کرد گفت تو که اینقدر ظریف و زنانه هستی عمل کن تا راحت شوی.”

الا هم وقتی در آلمان روند پیچیده پناهجویی و مهاجرت را طی می‌کرد تجربه‌های مشابهی داشته و با مسئولانی روبرو شده که هویت جنسیتی او را به رسمیت نمی‌شناختند.

لیزا شولز در ماه ژوئیه سال ۲۰۲۱ فقط چند ماه قبل از خودسوزی الا برای دیدن او به برلین رفته بود.

لیزا دیدارش را اینگونه به یاد می‌آورد: “الا تازه هورمون درمانی را شروع کرده بود و می‌توانستی تغییرات فیزیکی و ظاهری او را ببینی. یک پیراهن خیلی زیبا به تن داشت و به نظر سر حال می‌آمد.”

لیزا می‌گوید الا او را به یک رستوران برای خوردن سوشی دعوت کرد و می‌گوید: “من می‌دانستم که الا چقدر سوشی دوست دارد و هر وقت خوشحال است و با کسی احساس نزدیکی می‌کند او را به سوشی دعوت می‌کند، برای همین برای من این دعوت یک افتخار بود.”.

در آن زمان الا مشغول گذراندن یک دوره آموزشی بود که بعد از پایان آن می‌توانست برای استخدام در کارخانه تسلا اقدام کند. بعد از اینهمه کارهای موقتی در کافه‌ها و مغازه‌ها، این فرصتی برای او بود که یک کار دائمی داشته باشد.

لیزا می‌‌‌گوید: “وقتی او را ترک کردم برایش خوشحال بودم.”

ولی مسلما الا خوشحال نبود.

بسیاری از دگرباشان ایرانی که به کشورهای غربی پناهنده می‌شوند تصورشان این است که در این کشورها پذیرفته می‌شوند و دیگر مورد آزار و اذیت قرار نمی‌گیرند. ولی در بسیاری از مواقع، واقعیت با توقعی که آنها دارند همخوانی ندارد.

بر اساس قوانین آلمان پناهجویان ترنس تا زمان تایید شدن درخواست پناهندگیشان کماکان با جنسیتی که در زمان تولد به آنها نسبت داده شده شناسایی می‌شوند یعنی در مدارک رسمی الا تا زمان قبولی پناهندگیش به او به عنوان “مرد” شناخته می‌شد.

برای الا یک مبارزه طولانی و دلسرد کننده برای به رسمیت شناخته شدن هویت جنسیتیش در شهر برلین ادامه داشت.

لیزا می‌گوید که “من از دوستان مشترکمان شنیده بودم که الا در خیابان‌های برلین هم مورد آزار و اذیت و خشونت قرار گرفته بود.”

تراجنسیت‌‌ستیزی- تعصب و نفرت علیه افراد ترنسجندر- در بسیاری از مواقع به خشونت فیزیکی و قتل منجر می‌شود.

بر اساس گزارش “دیده‌بان قتل افراد ترنس” در سال ۲۰۲۱ قتل بیش از ۳۷۰ فرد ترنس در جهان گزارش شده که ۹۶٪ از آنها زنان ترنسجندر بوده‌اند.

تنها دو ماه بعد از دیدار شاد و امیدبخش لیزا و الا در برلین، در روز ۱۴ سپتامبر الا در مرکز شهر برلین خودسوزی کرد. که این خبر دوستانش را عمیقا شوکه کرد.

لیزا می‌گوید “اصلا برایم قابل درک نبود. من فکر می‌کردم حالش خوب است و به داشتن یک کار با ثبات و خوب و آینده‌ای روشن امید دارد. واقعا تکان‌دهنده بود.”

مایکل یکی از آخرین افرادی بود که تنها چند روز قبل از خودسوزی الا با او دیدار کرده بود. تولد الا در ماه نوامبر حدود دو ماه بعد بود و مایکل از او پرسیده بود که برای تولدش چه هدیه‌ای می‌خواهد و الا درخواست یک پالتوی زمستانی کرده بود. مایکل می‌گوید مطمئن است که آنروزی که با هم رفتند و پالتو را خریدند الا اصلا برنامه اینکه خودش را بکشد نداشت.

مایکل توضیح می‌دهد: “الا اهل حیف و میل نبود. اگر می‌دانست که می‌خواهد خودش را چند روز دیگر بکشد امکان نداشت به من اجازه بدهد آن پالتو را برایش بخرم. اصلا!”

جایی که الا نیک‌بیان در آن اقدام به خودسوزی کرد حالا به یک مکان یادبود تبدیل شده؛ جایی که مردم با گذاشتن گل و شمع یاد او را زنده نگه می‌دارند. اما آزار و اذیتی که الا در طول زندگیش تجربه کرده بود پس از مرگش هم ادامه دارد. مزار او در برلین توسط افراد ناشناس هتک حرمت شده و به گفته پلیس این اقدام احتمالا با انگیزه ترنس‌‌ستیزی انجام شده.”

ما هرگز نخواهیم فهمید که چرا الا تصمیم گرفت به این شکل در یک مکان عمومی جان خود را بگیرد اما می‌دانیم که او جایی تصمیم می‌گیرد که دیگر بیشتر از این نمی‌تواند به زندگی ادامه دهد.

چیزی که می‌دانیم این است که او در مسیر رسیدن به زندگی مطللوب مشکلات زیادی را تجربه کرده؛ از ترک اجباری وطنش و روند اداری پیچیده پناهجویی تا ده‌ها روند و پرونده پزشکی و روانپزشکی و قانونی و مشاوره وغیره تا هویتش به رسمیت شناخته شود و بتواند “خودش” باشد.

الا همیشه در این مسیر سخت زندگیش لبخندی بر لب داشت اما با وجود حلقه نزدیکی از دوستان به نظر می‌آید که لبخند و مهربانی الا خیلی اوقات با نامهربانی، آزار و خشونت پاسخ داده شد.



source https://zanan.bashariyat.org/?p=49332

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر