۵ دی ۱۳۹۹

نیلوفر بیضایی؛ تبعید، تبعیض، طنز تلخ پدر و داستان آدم‌هایی که حذف می‌شوند

«نیلوفر بیضایی»، نمایش‌نامه‌نویس و کارگردان تئاتر که در جوانی به دلیل داشتن عقاید متفاوت و خلاف سلیقه حکومت ایران مجبور به ترک کشور شد، تاکنون که نزدیک به چهار دهه از مهاجرتش می‌گذرد، امکان بازگشت به کشورش را نیافته است.منبع:ایران وایر

او در تمامی این سال‌ها درباره موضوعاتی مانند مهاجرت، تبعید، قتل‌های زنجیره‌ای، جنسیت و هر آن‌چه مربوط به تبعیض به خاطر تفاوت در اندیشه و عقیده است، نمایش‌های زیادی را در محل سکونتش آلمان و دیگر کشورهای اروپایی به روی صحنه برده است. از جمله کارهای او می‌توان به «یک پرونده، دو قتل» که نمایشی مستند درباره قتل «پروانه اسکندری» و «داریوش فروهر»، از کشته‌شدگان قتل‌های زنجیره‌ای است، اشاره کرد. این نمایش در سال ۲۰۱۰ در بسیاری از سالن‌های تئاتر اروپا و ونکوور کانادا اجرا شد.

نیلوفر بیضایی در سال ۲۰۱۸ جایزه بهترین نمایش را برای تئاتر «در این مکان و در این زمان» از نگاه تماشاگران فستیوال تئاتر ایرانی شهر هایدلبرگ و جایزه نوروزی «بنیاد میراث پاسارگاد» را در همان زمان به عنوان بهترین شخصیت سال در رشته هنر و فرهنگ گرفت.

«ایران‌وایر» در روزهای اخیر با همکاری «موزه یادبود هولوکاست» امریکا سلسله گزارش‌هایی را درباره هولوکاست، یهودی ستیزی و تئوری توطئه منتشر کرده است. این سلسله گزارش‌ها، داستان‌ها و روایت‌هایی هستند از سرگذشت آدم‌هایی که رنج تبعیض را چشیده‌ و یا آن‌ها که برای مبارزه با تبعیض و نفرت‌پراکنی، قدمی برداشته‌اند.

نیلوفر بیضایی می‌گوید: «اولین راه غلبه بر پیش‌داوری، آشنا شدن با انسان‌ها و سرگذشت‌ها است؛ ایجاد امکان نزدیک شدن به آن‌چه نمی‌شناسیم یا عامدانه منفی به ما شناسانده شده‌اند.»
او مرور قسمت‌های تاریک تاریخ و سرکوب را تلاش‌هایی علیه فراموشی می‌داند.

نیلوفر بیضایی که اکنون در فرانکفورت آلمان زندگی می‌کند، در این گفت‌و گو از تبعیض‌های مذهبی و فکری که حکومت ایران بر او، خانواده‌اش و بخشی از جامعه ایران روا داشته است نیز صحبت می‌کند.
***

پروژه‌های فرهنگی و هنری درباره وجوه تاریک تاریخ مثل هولوکاست چه‌قدر می‌توانند به توقف نفرت‌پراکنی و تبعیض در کشوری مثل ایران کمک کنند؟

حکومت ایران هم با پیروان مذاهبی مانند یهودیان و بهاییان، رفتاری تبعیض‌آمیز و غیرانسانی دارد. در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی و با توجه به سانسور شدید، مسلم است که انجام چنین پروژه‌هایی آزادانه قابل انجام نیست. حکومت اسلامی خود یکی از مبلغین و مروجین تبعیض است و یکی از سویه‌های اصلی هجوم تبلیغاتی‌ آن، هم‌چنان بهاییان است. اما اصولا بر این باورم که فرهنگ و هنر نقش بزرگی در مبارزه با تبعیض و پیش‌داوری می‌توانند ایفا کنند. البته پیش‌شرطش این است که هنرمندان و اهالی فرهنگ خود توانسته باشند بر پیش‌داوری‌هایشان غلبه کنند یا حاضر باشند آن‌ها را به چالش بکشند. دامنه تبلیغات نفرت برانگیز اسلامیون بسیار گسترده است. اولین راه غلبه بر پیش‌داوری، آشنا شدن با انسان‌ها و سرگذشت‌ها است؛ ایجاد امکان نزدیک شدن به آن‌چه نمی‌شناسیم یا عامدانه منفی به ما شناسانده شده‌اند. پروژه‌های فرهنگی و هنری که امروز در جهان غرب هم‌چنان دوره‌های تاریک تاریخی و تاریخ سرکوب را یادآوری می‌کنند، در واقع تلاش‌هایی هستند بر علیه فراموشی و به منظور جلوگیری از تکرار چنین فجایعی. در عین حال، افکار سرشار از تعصب هم‌چنان در سطوحی از همین جوامع نیز وجود دارند و به صورت جنبش‌های نژادپرستانه نمود پیدا می‌کنند. در فردای ایران و حتی ایران پس از حکومت اسلامی نیز تعصب، پیش‌داوری و میل به سرکوب اقلیت‌ها در بخش‌هایی از جامعه وجود خواهد داشت. کار فرهنگی تلاشی درازمدت است و به همین دلیل نیز از اهمیت ویژه‌‌ای برخوردار است. در عین حال، فرهنگ‌سازی در میان جوانان و نسل‌های بعدی که این فجایع را از نزدیک ندیده‌اند نیز بسیار مهم است. از این طریق می‌توان حساسیت نسبت به تبعیض و پیش‌داوری را بالا برد و احساس مسوولیت برای حفاظت از ارزش‌های انسانی فارغ از تعلقات فکری، نژادی، طبقاتی یا جنسیتی ایجاد کرد.

تجربه شخصی‌ شما از این نفرت‌پراکنی‌ها و تبعیض مذهبی چیست و چه تاثیراتی روی زندگی شما داشته است؟
– در خانواده اولیه من، یعنی محیطی که پدر و مادرم حضور داشتند، هیچ تعلق دینی خاصی در مرکز توجه نبود. مادر من از یک خانوادهٔ مسلمان می‌آید و پدرم از یک خانوادهٔ بهایی. اما هیچ‌یک از آن‌ها آدم‌های مذهبی یا پیرو اعتقادات دینی خاصی نبودند. تا آن‌جا که به یاد می‌آورم، در من از کودکی یک گرایش شدید به مقابله با تبعیض وجود داشت و اگر می‌دیدم در میان هم‌کلاسی‌هایم کسی مورد تمسخر دیگران قرار می‌گیرد یا منزوی می‌شود، از او دفاع می‌کردم و در مقابل دیگران می‌ایستادم. بعدها بارها از خودم پرسیدم این حس قوی دفاع از کسی که مظلوم واقع می‌شود، از کجا ناشی می‌شود؟ مسلم است که یک مجموعه‌ای از شرایط فرهنگی و باز بودن فکری در خانواده‌‌ام در شکل گرفتن این نگاه من نقش بازی کرده است. هم‌چنین امکان آشنایی با ادبیات و هنر و از این طریق، آشنا شدن با روایت‌های انسان‌ها و دغدغه‌های روابط بشری و نمونه‌های تبعیض در قالب شخصیت‌های داستان‌ها، فیلم‌ها و آثار دیگر هنری از همان کودکی حتما نقش مهمی داشته‌اند. در عین حال این‌که من در زندگی خانوادگی هم با فضای زندگی خانواده پدری‌‌ که بهایی بودند و هم در فضای زندگی خانواده مادری که مسلمان بودند، زیسته‌‌ام. بنابراین مشاهده روابط متقابل و سرشار از احترام به یک‌دیگرمیان دو خانواده بود که حتما نقش بازی کرده است. در عین حال از کودکی به یاد می‌آورم که پدرم در جمع‌های دوستانه داستان‌های کودکی خود را تعریف می‌کرد و این‌که چه‌گونه همواره تحت فشار نگاه‌ها و برخوردهای تبعیض‌آمیز قرار داشته است. البته پدرم این داستان‌ها را با طنز خاص خودش تعریف می‌کرد و شاید من در اوج علاقه به شنیدن این داستان‌ها و تشویق پدرم به این‌که آن‌ها را بارها و بارها تعریف کند، درعمق این طنز تلخ، فاجعه را حس می‌کردم. شاید از همین‌جا بود که اتفاقا به کسان و داستان‌هایی علاقه پیدا کردم که مثل همه نیستند. سرگذشت‌های آدم‌هایی برایم جالب شد که به دلایل گوناگون در متن حضور نداشتند و به حاشیه رانده می‌شدند. بزرگ‌تر که شدم و با وقوع انقلاب، آن‌چه بر تک تک اعضای خانوادهٔ پدری‌ می‌رفت را به عینه می‌دیدم. اخراج شدن از مشاغل‌شان، منع شدن‌شان از ادامهٔ تحصیل، برخوردهای همسایه‌های سالیان که علی‌رغم داشتن رابطه‌های خوب در طی سال‌ها، به یک‌باره آن‌ها را نجس می‌دانستند، خراب کردن قبرستان‌شان، سوزندان محل کسب‌شان و بسیاری از اتفاقات دیگر که از نزدیک می‌دیدم. در این دوران، خود من سیاسی شده بودم و به دلایل دیگری در مدرسه منزوی یا از مدرسه‌ای اخراج می‌شدم و در مدرسهٔ بعدی منزوی می‌شدم. حتی در دوره‌ای نیز اگر کسی با من دوستی می‌کرد، تهدید به اخراج می‌شد و تقریبا هر روز به دفتر مدرسه فراخوانده و تهدید می‌شدم.

آیا این احساس تبعیض در میان ایرانیان ساکن آلمان هم نسبت به بهاییان و یهودیان دیده می‌شود؟ تجربه شخصی‌ شما از زندگی در شهری که زندگی می‌کنید، چیست؟
– بله، وجود دارد. بارها شده که دیده‌‌ام آشنایان و یا حتی دوستانی که اصلا مذهبی نیستند نیز بهاییت را مشکوک خوانده یا ضمن تاکید بر این‌که به هیچ مذهبی اعتقاد ندارند، بهاییت را شاخه‌‌ای از اسلام دانسته یا به تکرار این نکته به اشتباه فهمیده شده پرداخته‌‌اند که بهاییان پیروان خود را از دخالت در امور سیاسی بر حذر می‌دارند و به پذیرفتن سرنوشت خود تشویق می‌کنند. هم‌چنین حتی در میان برخی دوستان روشن‌فکر خودم دیده‌‌ام که به دلیل تمایلات شدید ضد اسرائیلی‌، با تعصب نسبت به یهودیان برخورد می‌کنند یا حتی با تکرار همان حرف‌ها و پیش‌داوری‌های نازی‌ها، آن‌ها را «خسیس» و «پول‌پرست» می‌خوانند. تمام شابلون‌های ساخته دست اسلامیون و نازی‌ها هنوز در میان بسیاری- و تاکید می‌کنم- حتی روشن‌فکران نسبت به بهاییان و یهودیان وجود دارند.

یکی از پروژه‌های دوران تحصیل ما در آلمان، تاثیر فاشیسم در جامعه هنری این کشور بوده است؛ می‌توانید کمی درباره آن توضیح دهید؟
– بله. در دوران تحصیلم، یکی از موضوعات درسی که در چارچوب ادبیات معاصر آلمان برگزیده بودم، ادبیات و هنر تبعید در دوران نازیسم هیتلری و هم‌چنین هنر پروپاگاندیستی آلمان هیتلری بود. همین مساله به شناخت عمیق‌تر من نسبت به نقش هنرمندان در آن دوران و هم‌چنین سرنوشت‌ها و آثار آن‌ها کمک بسیاری کرد.
مسلم است که علاقه من به این گزینش از بیوگرافی خودم و هم‌عصرانم نشات می‌گیرد و این‌که شباهت‌های بسیاری در این دو دوره، یعنی دوران فاشیسم هیتلری و دوران تسلط حکومت اسلامی بر ایران می‌دیدم. هر دو حکومت از حمایت گستردهٔ مردمی برخوردار بودند. هر دو حکومت بنای حاکمیت خود را بر ایدئولوژی‌هایی گذاشته بودند که می‌خواستند انسان‌ها را بر اساس آن‌ها شکل بدهند. هر دو در فکر صدور ایدئولوژی خود به جهان بودند. اساس ایدئولوژیک هر دو، حذف دگراندیش و هر آن کس بود که با معیارهای ایدئولوژیک‌ آن‌ها تطابق کامل نداشتند. هر دو تلاش می‌کردند تا تمام عرصه‌ها، از جمله فرهنگ و هنر را به تابعیت کامل از اصول ایدئولوژیک خود وادارند و یا لااقل به تولید آثار بی‌ضرر برای ایدئولوژی‌ خود بپردازند؛ حتی آثاری که اگر کسی از واقعیت دردناک شرایط حاکم بر کشورشان خبر نداشت، گمان می‌کرد که در سرزمین‌های خیالی ساخته شده‌اند. در زمان حاکمیت هر دو، تعداد زیادی از هنرمندان و روشن‌فکران ناچار به ترک کشورشان شدند و در کشورهای میزبان تلاش کردند تا مبارزه را ادامه دهند. سرگذشت‌های هنرمندان، چه آن‌ها که ماندند و چه آن‌ها که رفتند، شامل برش‌های دراماتیک بسیاری بود. در هر دو نظام، هنرمندان و روشن‌فکرانی وجود داشتند که به خدمت دستگاه ایدئولوژیک حکومتی در آمدند بدون این‌که عمیقا به آن باور داشته باشند و بسیاری تشابهات دیگر.

در فرانکفورت آیا هم‌چنان تئاترها با موضوع هولوکاست به روی صحنه می‌روند و آیا خودتان به تماشای این نمایش‌ها می‌روید؟ نظرتان به صورت کلی درباره این اجراها و تلاش برای اجرای آن‌ها چیست؟
– نه تنها در فرانکفورت و نه تنها در عرصه تئاتر بلکه در تمام آلمان و در عرصه‌های مختلف هنری هم‌چنان پروژه‌های هنری در مورد هولوکاست انجام می‌شوند و نقش مهمی در تولیدات فرهنگی و هنری آلمان دارند. به نظرم کار بسیار مهمی است و این فرهنگ ایجاد احساس مسوولیت در برابر آن‌چه در گذشته رخ داده است برای نسل‌های کنونی و آینده را می‌ستایم. در آلمان آن‌قدر در مورد هولوکاست و دوران هیتلر کار فرهنگی، تحقیقی و هنری انجام شده، می‌شود و خواهد شد که کسی در آینده نمی‌تواند بگوید ما نمی‌دانستیم؛ آن‌چنان که بسیاری از آلمانی‌ها بعد از سقوط هیتلر گفتند. نمایاندن ابعاد جنایت و پرداختن به ریشه‌ها و زمینه‌های ایجاد آن مهم‌ترین تلاش‌ها برای جلوگیری از تکرارش هستند و در این مورد هنر و فرهنگ همان‌طور که گفتم، نقش بسیار مهمی بر عهده دارند. در عین حال، در مدارس نیز پروژه‌های فرهنگی و هنری زیادی در رابطه با هولوکاست و سرکوب و هم‌چنین در مورد پیش‌داوری و تعصب انجام می‌شوند. در این سیستم تربیتی تلاش می‌شود تا انسان‌ها قائم به ذات و دارای حس مسوولیت و دارای نظر و صاحب شهامت در ابراز نظر بار بیایند. همواره و حتی در بدترین شرایط باید از خود پرسید مسوولیتی که من می‌توانم ایفا کنم، چیست. این که دنباله‌رو نباشم و جرات کنم حتی اگر یک نفر هم باشم، نظر متفاوتم را بیان کنم. رسیدن به درک این‌که فاجعه چه‌گونه می‌تواند در بی‌عملی من و ما شکل بگیرد و ما چه‌گونه می‌توانیم به بخشی از یک دستگاه سرکوب بدل شویم، بخش دیگری از این آموزش‌ها است. درک این‌که بلوغ ما است که از فاجعه جلوگیری می‌کند و این بلوغ در احساس مسوولیت و حساسیت‌مان نسبت به تبعیض و پیش‌داوری و عکس‌العمل نشان دادن‌مان به آن بروز پیدا می‌کند. در عین حال، پروژه‌های هنری در مورد هولوکاست یا اصولا سرکوب و کشتار دگراندیشان همواره به ما نشان می‌دهد که در پس افکار و تعلقات، انسان‌ها با نام‌ها، تاریخچه‌ها و سرگذشت‌ها قرار دارند.

نمایش‌های شما بیشتر مربوط به موضوعات تبعید، مهاجرت و قتل‌های زنجیره‌ای در جامعه ایران هستند؛ فکر می‌کنید چه‌قدر آثار شما در چند دهه اخیر توانسته‌اند به روشن‌بینی جمعی کمک کنند؟
– این را من نمی‌توانم به طور قطع بگویم. ببینید، من در مورد بسیاری از موضوعات تئاتر کار کرده‌‌ام؛ آن هم در زمان‌هایی که پرداختن به آن‌ها هنوز «عادی» نبود. شخصیت اصلی یکی از تئاترهایم در سال ۱۹۹۷، یک مرد هم‌جنس‌گرا بود که از گرایش خود حرف می‌زد. زمانی که من این نمایش را به صحنه بردم، از سوی بسیاری مورد حمله قرار گرفتم و به من اتهام زده شد که هم‌جنس‌گرایی را تبلیغ می‌کنم و ذهن جوانان را آلوده می‌سازم. در حالی‌که فقط می‌خواستم آدم هم‌جنس‌گرای نمایش من از حقوق اولیه و انسانی برخوردار باشد. سال ۱۹۹۵ به مسالهٔ تبعیض جنسیتی در روابط امروزی پرداختم‌ و از سوی عده‌‌ای متهم شدم که دارم طلاق را تبلیغ می‌کنم و این‌که زن‌ها باید مرد بشوند! به موضوع خودکشی به عنوان یکی از عوارض این دوران سیاه در سال ۱۹۹۸ پرداختم و متهم شدم که خودکشی را تبلیغ می‌کنم. در سال ۲۰۰۹ که دربارهٔ قتل فروهرها نمایشی به صحنه بردم و دو سال پیش که نمایشی دربارهٔ کشتارهای دههٔ ۶۰ در ایران کار کردم، بودند و هستند کسانی که از ترس این‌که در سفر به ایران برایشان مشکلی پیش نیاید و در حالی که تماشاگران ثابت کارهای من بودند، به دیدن آن کارها نیامدند. کسانی در آن کارها من را به مستقیم‌گویی سیاسی یا دفاع از یک باور سیاسی خاص متهم کردند. در سال ۲۰۱۱ نمایشی کار کردم که شخصیت اصلی آن «طاهره قرة‌العین» بود و از سوی برخی به تبلیغ بهاییت متهم شدم و بسیاری مثال‌های دیگر. من اما کارم را انجام داده و تلاش کرده‌‌ام داستان‌های انسان‌هایی را بازگو کنم که در کانتکست (زمینه، بافت) اجتماعی و سیاسی حذف شده‌‌اند یا هویت و حق حیات‌شان انکار شده است. همین‌که هم‌چنان مخاطبی دارم که به دیدن کارهایم علاقه دارد، به من نشان می‌دهد کارهایی که کرده‌‌ام، بی‌اثر نبوده و بسیاری از آثارم بی‌تفاوت نگذشته‌اند. مسلم است که در همه این موارد افراد بسیاری نیز بوده‌‌اند که من را تشویق و برایم تعریف کرده‌‌اند که چه‌گونه موضوع نمایشی که در شهری اجرا کرده‌‌ایم تا یک هفته میان مخاطبین بحث ایجاد کرده است. همین که امکان بی‌تفاوت گذشتن از موضوع نمایش‌هایی که به صحنه برده‌‌ام، نیست را نشانه خوبی می‌دانم چون احیانا در جایی تلنگری زده است که اثرش شاید در دراز مدت دیده شود.

نه تنها کارهای شما بلکه بخشی از زندگی گذشته‌تان به یک معنا به هولوکاست ایرانی گره خورده‌ است؛ مهاجرت و تبعید ایرانیان به خاطر مذهب و عقاید متفاوت داشتن. کمی از این هولوکاست کوچک در قلب خانواده و خودتان بگویید.
– مسلم است که در مورد موضوعاتی کار می‌کنم که مرا به درد می‌آورند و یا به خود مشغول می‌کنند. کدام هنرمند است که بتواند بگوید آثارش هیچ ارتباطی به تجربیاتش ندارند. در عین حال خودم را در بسیاری تجارب و مشاهده‌ها در زندگی ‌‌هم‌درد با تعداد بسیار دیگری می‌بینم که به اشکال مختلف تجربه‌های مشابه داشته‌اند. این هم از خصایل دوره‌هایی مثل دوران ما است که تمام زندگی‌ها را دگرگون کرده و تراژدی‌های بسیاری آفریده‌اند اما شاید سرآغازی باشند برای تحولات عظیمی در فرهنگ و نگرش عمومی به حقوق انسان‌ها. پرسش اصلی من این خواهد ماند که در هر شرایطی که باشیم، تا چه حد احساس مسوولیت می‌کنیم و چه‌گونه می‌توانیم نقشی در تغییر ایفا کنیم.



source https://zanan.bashariyat.org/?p=41596

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر