زن جوانی به دلیل کتک خوردن از یک همکار مرد خود در محلش کارش از او به پلیس شکایت کرد.
خشونت علیه زنان
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از خراسان، دختر ۴۰سالهای که برای شکایت از یکی از همکارانش وارد کلانتری شده بود، بیان کرد: هیچگاه حاضر به گذشت نیستم زیرا وقتی مردی دختری را در محل کارش کتک میزند و او را بی حجاب میکند، باید به اشد مجازات قانونی برسد.
او در تشریح سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: یکساله بودم که مادرم در یک حادثه ناخواسته جان سپرد و من از همان دوران نوزادی از مهر و محبت مادر محروم بودم. هنوز مدت کوتاهی از اولین سالگرد مادرم نگذشته بود که پدرم با دختری از هم دانشگاهیهایش ازدواج کرد به شرط آنکه «آسیه» مرا زیر بال و پر خودش بگیرد و بزرگم کند.
اما وقتی مراسم ازدواج آنها برگزار شد، نامادریم زیر همه قول و قرارهایش زد و سرپرستی مرا به عهده نگرفت. آنچه بعدها فهمیدم این بود که آسیه ادعا میکرد هنگام ازدواج با پدرم به هیچیک از بستگانش نگفته است که شوهرش از همسر قبلی خود فرزند دختری دارد.
او به همه گفته بود با مهندسی ازدواج کرده است که نامزدش در یک حادثه ناگهانی فوت کرده و اکنون به خواستگاری او آمده است.
در این شرایط پدربزرگ مادریم مرا نزد خودش برد تا کنار آنها زندگی کنم. پدربزرگ و مادربزرگم آنقدر به من عشق میورزیدند که هیچگاه احساس غربت نمیکردم. آنها مانند یک شاهزاده به خواستههایم جامه عمل میپوشاندند و توجه زیادی به من داشتند.
اما این سالهای توأم با خوشبختی زیاد طول نکشید و پدربزرگ و مادربزرگم نیز به رحمت خدا رفتند. به همین دلیل دوباره مجبور شدم نزد نامادریم بازگردم اما رفتار آسیه با من خیلی وحشتناک بود. او بهشدت آزارم میداد و هرگاه یکی از بستگانش به منزل ما میآمد، او مرا داخل انباری میانداخت و تاکید میکرد که صدایم درنیاید.
این در حالی بود که پدرم به خاطر موقعیت شغلیش مجبور بود روزهای زیادی را در ماموریت کاری باشد و نامادریم نیز از این شرایط سوءاستفاده میکرد. حتی بیمهریهای او به جایی رسید که خواهران و برادران ناتنیم را نیز به اذیت کردن من ترغیب میکرد. اما من همه این سختیها را تحمل میکردم تا روزی به خوشبختی برسم.
پدرم بهخوبی میدانست که آسیه رفتار خوبی با من ندارد و من روزها و شبهای زیادی را با غصه و غم سپری میکنم ولی برای آنکه زندگیش از هم نپاشد، چشمهایش را به روی رفتارهای زشت نامادریم میبست.
در همین شرایط دیپلم گرفتم و در یکی از دانشگاههای معتبر غرب کشور پذیرفته شدم. البته رتبه کنکورم طوری بود که میتوانستم بهراحتی در دانشگاه مشهد قبول شوم ولی با این کار سعی میکردم از خانوادهام دور باشم تا زندگی آرامی را تجربه کنم.
در طول ۴ سال دوران تحصیل در خوابگاه دانشجویی روزگار میگذراندم و خیلی کم به مشهد میآمدم. از سوی دیگر، به محض اینکه تحصیلاتم در یک رشته دانشگاهی به پایان میرسید، بلافاصله دوباره در رشته دیگری ادامه تحصیل میدادم به گونهای که تاکنون در چندین رشته کارشناسی دانشگاهی دانشآموخته شدهام ولی از میان آنها فقط به رشته مهندسی علاقه خاصی دارم به همین خاطر نیز در یک شرکت پیمانکاری مشغول کار شدم و زندگی مستقلی برای خودم تشکیل دادم تا از نظر مالی هیچ نیازی به خانوادهام نداشته باشم.
البته شاید هم دلیل موفقیتهایم در زندگی سختیهایی باشد که به ناچار آنها را تحمل کردم ولی هیچکدام از فرزندان نامادریم موفق به ادامه تحصیل نشدند و در زندگی شخصی نیز توفیقی نداشتند.
وقتی پدرم بازنشسته شد و در این روزها فرصتی برای اندیشیدن به گذشته پیدا کرد، تازه فهمید که طی این سالها در حق من ظلم کرده است و تصمیم گرفت گذشته را به نوعی جبران کند. او این روزها مانند کوهی پشت سرم ایستاده و من هم پناهگاه مستحکمی یافتهام.
وقتی روز گذشته یکی از همکارانم با یک بهانه واهی دستش را روی من بلند کرد و در جمع همکارانم بهشدت مرا کتک زد به طوری که حجاب از سرم افتاد و آبرویم رفت، پدرم با قدرت وارد ماجرا شد و برایم وکیل گرفت تا آن همکار مرد را به سزای اعمالش برساند.
پدرم میگوید اگر قرار باشد مردی به خودش اجازه بدهد در محیط کار دست روی یک زن بلند کند دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود.
به دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) پرونده این دختر جوان پس از بررسی در دایره مددکاری اجتماعی به مراجع قضایی ارسال شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر