۲ مرداد ۱۳۹۹

زنان معتاد، زندگى غم‌انگیز در زباله‌دانى و تن‌فروشى در تهران

وبسایت عصر ایران در یک گزارش تکاندهنده به زندگی زنان معتاد و برخی از مشکلات آنان در تهران می‌پردازد. گزارشگر عصر ایران می‌نویسد، ساعت حوالی ۱۲ شب است و خیابان‌های پر ازدحام تهران از ترافیک میلیون‌ها انسان و خودرو خلوت شده و اکثر ۹ میلیون ساکن این کلانشهر در حال استراحت شبانه در خانه‌هایشان هستند؛ اما بیشتر از ۱۰ سال است که سهم نفیسه از ۷۵۱ کیلومتر مربع پایتخت ایران، تختی در یک اتاق مشترک در جنوب شهر یا اشغال گوشه و کنار پارک یا خیابان در حد چمپاتمه زدن است.

نفیسه سیزده سال پیش از دانشگاه آزاد شهررى در رشته جغرافیا لیسانس گرفته، ٣۶ ساله و مجرد است. در تهرانپارس بزرگ شده و مى‌گوید: در دوره دانشجویى با آنکه برخى از دانشجویان مواد مخدر گوناگون را تجربه مى‌کردند، اما او در آن چهار سال حتى لب به سیگار هم نزده ولى از ١٢ سال پیش تا حالا به جرگه معتادان حرفه‌اى و خیابانى پیوسته و از همان زمان نیز از سوى خانواده طرد شده است.

او اعتراف مى‌کند که خانواده‌اش او را مدت‌ها تحمل نموده و خیلى تلاش کرده‌اند که وى را از اعتیاد نجات دهند. او مى‌گوید: بارها به تشویق آنها مصرف مواد را ترک کردم. ولى وقتى دیدند باز به سراغ آن مى‌روم، از خانه بیرونم کردند. مادرم آرایشگاه دارد و به من گفته هروقت اعتیادت را ترک کردى و آدم شدى مى‌توانى پیش ما برگردى.

نفیسه که شب‌ها در حوالى میدان «امام حسین» (میدان فوزیه) در کنار دیوار بلند یک مسجد همراه با یازده مرد مواد مصرف مى‌کند، به گزارشگر عصر ایران گفته: امن‌ترین جا براى زن‌ها خیابان است. به‌خصوص براى خانم‌هاى امثال من که دو مصرفى هستیم.

او ادامه مى‌دهد: اگر هروئین پیدا نکنم، شیشه مصرف مى‌کنم. ضمنا ما دختران معتاد ترجیح مى‌دهیم بجاى سکونت در مراکز اسکان شبانه که تحت نظر سازمان بهزیستى یا گرمخانه‌هاى شهردارى تهران است، شب‌ها را در خیابان بگذرانیم.

نفیسه ساعاتى بعد از نیمه‌شب در اتاقى که در همان نزدیکى با پرداخت شبى ١۵ هزار تومان اجاره کرده مى‌خوابد. در آن اتاق چند دختر معتاد دیگر نیز شب را به صبح مى‌رسانند.

وى گفته: شاید تا حالا دویست بار به تصمیم شخصى یا به اجبار خانواده، اعتیادم را ترک کرده‌ام اما چند روز بعد دوباره روز از نو، روزى از نو. دو بار هم تا کنون خانواده‌اش او را سم‌زدایى کرده‌اند. همان روشى که برخى به آن عوض کردن خون مى‌گویند.

معمولا بعد از این کار فرد معتاد باید مدتى تحت نظر روانپزشک، داروهاى خاصى را مصرف کند. روندى که گویا در مورد نفیسه اثربخش نبوده و او ترجیح داده بجاى ادامه درمان، زندگى خود را در کنار مردان و زنان معتاد بگذراند.

نفیسه هر گرم هروئین را بطور متوسط ٢۵ هزار تومان مى‌خرد. براى یک گرم شیشه هم بایستى ٣٠ هزارتومان بپردازد. در واقع مخارج روزمره او بدون غذا به روزى ۴۵ هزار تومان مى‌رسد.

او مى‌گوید: همه زنان معتاد براى تامین خرج‌هاى خود، لزوما تن‌فروشى نمى‌کنند. برخى از جمله من از راه جمع‌آورى زباله خشک، پول مواد و هزینه‌هاى دیگر زندگى را جور مى‌کنیم.

با وجود همه اینها، نفیسه در لابلاى گفتگوهایش چند بار از تصمیمش براى رفع اعتیاد صحبت به میان آورده و گفته منتظر است تا هوا خنک شود. اما هنگام خداحافظى مى گوید: راستش را بخواهید، این اواخر یک شکست عشقى را تجربه کردم که امید زندگى و ترک مواد مخدر را از من گرفت.

فروغ یکى دیگر از زنان معتاد محل هم گفته: به خدا معتاد نیستم. بچه‌ام مریض است و توضیح مى دهد که دو فرزند دارد. دخترش ازدواج کرده، پسر ١٢ساله‌اش هم توان ذهنى ندارد و به همین دلیل ساعت یک نصف شب وسط اینهمه معتاد و خلافکار نشسته‌ام.

او مى‌گوید: در ١٨سالگى ازدواج کردم و اولین بار مصرف تریاک را شروع کردم. وقتى فرزند دوم را باردار بودم، درگیر دیابت شدم و برادرم توصیه کرد چند بار تریاک بکش تا قند خونت پایین بیاید!

و اما چند بار مصرف فروغ به چند صد بار مى‌انجامد و وقتى پسرش به دنیا مى‌آید، دچار مشکل مغزى بوده و در حال حاضر تحت پوشش سازمان بهزیستى است. ولى چند معتاد دیگر مى‌گویند چند خانم معتاد که اینجا هستند، از طریق تن‌فروشى زندگى مى‌کنند. همنشینان فروغ نیز آهسته مى‌گویند که فروغ خودش هم اینکاره است.

کیمیا هم زن جوان دیگریست که به هروئین اعتیاد دارد. او مى‌گوید: اهل همدانم و پدر و مادرم را در حمله هوایى عراق به یکى از روستاهاى همدان از دست دادم. مدتى پیش عمویم زندگى مى‌کردم و بعد از فوت او به سازمان بهزیستى سپرده شدم.

کیمیا به خاطر اندام ظریف و زیبایش در محله و پارک به «عروسک» معروف است. اما دست‌هاى او به دلیل زباله‌گردى، زمخت شده است.

وى مى‌گوید: سال‌هاست براى تامین هزینه‌هاى زندگى و اعتیادش از سطل‌هاى زباله، دنبال تکه‌هاى کاغذ یا پلاستیک مى‌گردد و با فروش آنها مخارج روزانه‌اش را فراهم مى‌کند و از ده سال پیش تا کنون در یکى از خوابگاه‌هاى خیابان انبار گندم، حوالى میدان شوش بسر مى‌برد.

کیمیا گفته: شب‌ها کار مى‌کنم، زباله‌هایى را که دیشب جمع کرده بودم امروز در کوچه غربتى‌ها فروختم. اگر زباله‌ها را تفکیک کنیم، براى هر کیلو ١۵٠٠ تومان مى‌گیریم. اگر درهم تحویل بدهیم، براى هر کیلو ١٣٠٠ تومان مى‌پردازند. البته تمام درآمدم را صرف مواد مصرفى روزانه‌ام نمى‌کنم. بخشى از آن را ذخیره مى‌کنم تا به فرزندان دوقلویم که در همدان هستند سر بزنم. وقتى بچه‌هایم که حالا ١۶ساله هستند دو ساله بودند، پدرشان فوت کرد. دخترم در خانه مادربزرگش و پسرم در منزل عمویش زندگى مى‌کنند.

کیمیا به مدرسه نرفته و سواد ندارد. او مى گوید: چند بار مواد مخدر را ترک کرده‌ام. اما چون در زندگى محبت ندیده‌ام، به مواد پناه مى‌برم.



source https://zanan.bashariyat.org/?p=39229

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر