تاریخ ایران و جهان به زندگی و سرنوشت چهرهها گره خورده است. هر یک خشتی گذاشتهاند تا سقفی پدیدار شود؛ خشتهایی که گاه به قیمت زندگی و جانشان تمام شده است. در این معماری عظیم، زنان و مردان بسیاری نقش آفریدهاند.
از سوی دیگر، در تاریخ جهان بسیاری از زنان و مردان نیز به دلیل استعداد شگرف آنها برای تخریب و نابودی ساختههای دیگران، «تأثیرگذار» نامگرفتهاند.
زنان ایرانی، نویسنده برگهای بسیاری از کتاب تاریخ ۲۰۰ سال اخیر ما بودهاند؛ چه به دلیل تأثیر مثبت بسیاری از آنها در افزایش آگاهی عمومی، کاهش تبعیض علیه زنان، ارتقای سواد و موقعیت اجتماعی، مقابله با فشارهای مذهبی، مشارکت در پروژههای علمی، سیاستورزی، موسیقی و سینما و چه به دلیل تأثیر بعضی از آنها در تشویق به خشونت، گسترش جهل و جزماندیشی و سوءاستفاده از قدرت مالی و اقتصادی در جهت منافع خود.
مجموعه «زنان تأثیرگذار» «ایرانوایر» یک مقدمه است. افرادی که نامشان در این فهرست آمده است، نماینده برخی اقشار جامعه هستند که هر روز در ایران و کشورهای دیگر بر زندگی خانواده و اجتماع خود تأثیر میگذارند. بدیهی است که همه فعالیتها و یا تمام افراد حاضر در این مجموعه مورد تأیید «ایرانوایر» نیستند اما تأثیرگذاری هیچیک از افراد این لیست را نمیشود کتمان کرد.
این لیست، دومین سری سلسله بیوگرافیهای زنان تأثیرگذار ایران است که بهمرور تکمیل میشود. از مخاطبان «ایرانوایر» درخواست داریم تا پیشنهادات خویش را برای غنای این مجموعه با ما در میان بگذارند.
***
«چهارماهه بودم که پدرم مُرد. نمیدانم کجا به دنیا آمدم. یتیم و صغیر بودم. غریبهها بزرگم کردن. نه پدر داشتم نه مادر. خالههایم بزرگم میکردن. من فقط کار کردم. همیشه کار کردم. جشن حاجینوروز که میآمد من و دوستم باهم میخواندیم. حاجینوروز ما را صدا میزد و به ما دو تومن دستمزد میداد. ما دو تومن را در روسری و چارقد خودمان قایم میکردیم. ما خیلی فقیر بودیم ولی روزگارمان غم نبود.»
اینها را «خانگل مصرزاده» گفته است. زنی که ۲۷اسفند۱۳۹۸، در سکوت و بیخبری رسانهها و توجه افکار عمومی به شیوع گسترده کرونا درگذشت. او تاریخ دقیق تولدش را نمیدانست اما تا بخواهید میدانست آواز چیست و چگونه باید خواند. با معجزهای در صدایش شهره بود به «مادر لالاییهای کرمانجی» و اندوه صدایش با اندوه سرگذشتی که سراسر ابهام بود و رنج برابری میکرد.
خانگل وقت به دنیا آمدنش را به «زمانی که روسها به ایران آمده بودند» نزدیک میدانست؛ یعنی حوالی ۱۳۲۰ شمسی. او در روستای اوغاز از توابع «شیروان» در «خراسان شمالی» و در میان ایل «سیوکانلو» متولد شد.
پدرش وقتی خانگل سهماهه بود ایران را به مقصد شوروی ترک کرد و دیگر بازنگشت. در همان اثنا مادرش او و خواهرش را ترک کرد و آن دو با خانواده مادری تنها ماندند.
«کلیمالله توحدی»، نویسنده و پژوهشگر زاده شده در همان دوران که او هم در روستای محل تولد خانگل به دنیا آمده است نخستین کسی است که خانگل مصرزاده را از انزوای بیانتهای روستای کوچکش بیرون کشید. او که کتابی دارد به نام «ترانههای کرمانجی با ترجمه فارسی» به ایرانوایر میگوید: «تمام سالهای کودکی، نوجوانی و جوانی خانگل به کارگری در باغهای گردو گذشت. همان وقت از بچگی صداش را بلند میکرد و میزد زیر آواز. افسانه بود. هم او، هم یک مدینه نامی بود که باهم همبازی بودند. مدینه ولی جوان مرد.»
خانگل در جوانی ازدواج کرد و بچهدار شد. کلیمالله توحدی میگوید دخترش در همان شیروان زندگی میکند و پسرش مهاجرت کرده به تهران و جایی در قلعه حسنخان مشغول به کارگری است. در سالهای پایانی زندگی و پس از درگذشت همسرش، ذهن درخشان خانگل گرفتار بیماری «آلزایمر» شده بود اما تا پیش از آن، او حافظ نغمهها و آوازهای کرمانجی بود.
«کرمانجها»، تیرهای از کردهای ایران هستند که سالیان دور به شمال خراسان کوچانده شدند. گویش کرمانج یکی از گویشهای کردی است که ادبیات شفاهی قرص و قدر و دامنهداری دارد. تاریخی بلندبالا که خواندنش خالی از لطف نیست. کلیمالله توحدی کتابی ششجلدی دارد با عنوان «حرکت تاریخی کرد به خراسان در دفاع از استقلال ایران» که میتواند مرجع خوبی برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه باشد.
آقای توحدی با تایید اینکه خانگل مصرزاده را شاید بسیاری از کودکان ایرانزمین نشناسند میگوید: «خانگل تازه جزو خوشبختترینها بود. او زنی بود که در جامعه بهشدت سنتی اصلا نمیتوانست کار کند. من دو سه کارش را ضبط کردم سال ۱۳۷۰ بردم به حوزه هنری. در کتاب «هزار و یکشب کرمانج» هم او و هم چند نفر دیگر را معرفی کردهام»
خانگل مصرزاده تنها یکبار توانست برای مردم اجرای زنده داشته باشد و تنها یک آلبوم از کارهای او در دسترس علاقهمندان موجود است. بسیاری از مردم نام و صدای او را شنیدهاند اما آنها که از تبحر و استعداد یگانه او در خواندن لالاییهای کرمانجی آگاهاند انگشتشمارند و جملگی بر این باورند که او در زمان حیاتش آنچنانکه میبایست قدر ندید.
۲۳اردیبهشت۱۳۹۶، در تالار آمفیتئاتر دانشگاه هنر تهران، برنامهای به نام «هزار و یکشب» برگزار شد. در این برنامه استادان موسیقی مقامی شمال خراسان به اجرا پرداختند. «عیسی قلیپور» دوتار نواخت و خانگل هم صدایش را رها کرد و لالایی خواند… این تنها دیدار دوستداران موسیقی نواحی ایران با مادر لالاییهای کرمانجی و شنیدن صدای دلنشین او بود.
کلیمالله توحدی در مورد این برنامه میگوید: «آن سال من خانگل و یکی دیگر از زنان اسطوره و ناشناس خطه خراسان شمالی به اسم ماهبیبی را بردم برای این برنامه. هیچکس حتی نگاهی هم به این دوتا نمیکرد. تا اینکه بالاخره یک نفر پرسید شما هم میتوانید بخوانید. گفتند بله! پرسیدند چی میتوانید بخوانید؟ خانگل گفت من هرچی بگویید ترانه میخوانم برایتان. گفتند: نانوشته، گفت بله ننوشته و وقتی شروع کرد به خواندن اینها تعجب کرده بودند. همهچیز دستاول و یگانه بود.»
تنها آلبوم بهجای مانده از او «آوازهای زنان کرمانجی» است که به همت مجموعهای به نام «رادیو نواحی» تولید، تهیه و پخش شده است.
سینه خانگل گنج ارزشمندی بود از مجموعهای بیمانند آوازهای کرمانجی. شیفته خواندن بود و میگفت: «وقتی تنهام، وقتی ناراحتم یا خوشحالم فقط و فقط آواز میخوانم و با همین آوازها زندهام.»
خانگل فارسی نمیدانست. ذهنش به زوال رفته بود، حتی آوازها را هم به شکلی غمانگیز فراموش کرده بود اما آواز خواندن از یادش نرفت. در همان سالیان پایان هم وقتی از او میخواستید بخواند چشمهایش از شادمانی میدرخشید. عمیق و صبور به فکر فرومیرفت و در ناخودآگاهش آوازی را برمیگزید. با یک نفس عمیق شروع میکرد و همه ذرات تنش میشد صدایی که لالایی میخواند. هرچند گاهی در میانه خواندن ناگهان در سکوتی غمانگیز فرومیرفت چراکه باقی شعر به خاطرش نمانده بود.
حرکات و حالات خانگل هنگام آواز خواندن منحصربهفرد بود. آنطور که سر کج میکرد و چشم برهم میگذاشت. آنطور که وقت اوج و فرود لالایی دست و سر و گردنش را تکان میداد.
او در ذکر خاطرات سالیان کودکیاش از دوستی به نام «مدینه» نام میبرد که همراه با او آواز میخوانده. لابد وقتی لای درختهای گردو میگشتند هر دو صدایشان را رها میکردند تا دشواری کار و رنج تنهایی کمتر بیازاردشان. کلیمالله توحدی میگوید: «ما هنرمندان برجسته مثل خانگل در خراسان شمالی زیاد داریم. همه یا در سکوت و بیخبری مردند یا از ترس جرات ابراز وجود و خواندن ندارند. من تلاش میکنم در کتاب هزار و یکشب کرمانج دانه به دانه معرفیشان کنم.»
«کیهان کلهر»، هنرمند برجسته ایرانی در سوگ او مینویسد: «خانگل مصرزاده یکی از بسیار هنرمندان موسیقی شمال خراسان است که به معنای واقعی کشف نشد و استعداد و تواناییاش از بین رفت. محدودیتهایی که برای زنان وجود داشته، مانع رشد و دیده شدن خانگل و سایر زنان هنرمند شد. خانگل در کمال شایستگی میتوانست سفیر فرهنگی زنان کرمانج باشد.»
«امید توشه»، از کاربران شناختهشده توییتر هم بعد از خبری شدن فوت این بانوی خوشصدا در حساب کاربریاش با انتشار یکی از لالاییهای او نوشت: «این سوز لالاییهای خانگل مصرزاده مرا پرتاب کرد به کودکی و زمانی که مادربزرگم با همین نوا برای ما نوههای پرتعدادش، لالایی کرمانجی میخواند. الان هم گاهی مادرم برای نوههایش برخی را تکرار میکند؛ اما اطمینان دارم دیگر خواهرم برای فرزندانش چنین لالاییهایی نخواهد خواند.»
خانگل مصرزاده حالا در زادگاهش آرام گرفته است.
source http://zanan.bashariyat.org/?p=37821
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر