حمید رسولی 32ساله، در جریان قیام آبان 98، به ضرب گلوله مزدوران خامنه ای به شهادت رسید.
«حمید رسولی که در خانه او را حمیدرضا صدا میکردند، قصه ای کوتاه دارد. قصهای برای ۳۲ سال که سالهای پایانیش، آنچنان که دوست حمید میگوید با تلخی عمیق ناشی از بیکاری، نداری و نومیدی همراه بود: «حمید فوق دیپلم مکانیک داشت. با همین مدرک چند سالی هم در یک کارخانه کار میکرد و کارش که تثبیت شد ازدواج کرد. اما چند سال پیش دوباره بیکار شد. نمیدانم شاید کارخانه ورشکست شد، به هرحال حمیدرضا بیکار شد و این خیلی اذیتش میکرد.»
بیکاری که این اواخر او را به فکر مهاجرت انداخته بود. به دوستانش گفته بود اینجا قرار نیست چیزی عوض شود. اینها اصلا مسالهشان ما نیستیم. شاید جای دیگری بتوانیم زندگی داشته باشیم. چیزی که اینجا از آن محروم بودیم: «این تظاهرات امیدی در او زنده کرده بود. شاید فکر می کرد بتوان تغییری ایجاد کرد، بتوان حکومت را مجبور کرد به تغییر تن بدهد یا تغییرش داد.»
حمید رسولی متولد قزوین است و اصالتا لُر است. خانه قدیمی پدر و مادری حمید در طالقان است. اما مدتی هم در قزوین بودند و چند سالی هم در کرج زندگی کردند. پدر و مادر حمید البته در سالهای اخیر به قزوین برگشته بودند اما حمید و همسرش مقیم کرج شده بودند، جایی که سفرش تمام شد: «سفرش اینجا تمام شد. اما پیکرش را به قزوین بردند و همانجا خاک کردند.»
پیکر حمید رسولی را با این تعهد که درباره شهادت او چیزی نگویند و در مراسم خاکسپاری شعاری داده نشود روز سه شنبه صبح تحویل خانواده اش می دهند و همان روز در قزوین خاکسپاری انجام می شود.
مریم رجوی: هزاران درود بر شما جوانان شورشگر که دوباره مردم ایران را سربلند کردید.
ایستادگی و جنگندگی و تهاجم بیوقفه شما دشمن را به ستوه آورده است.
دشمن وحشیانه و سراسیمه سرهای و سینههای مالامال از عشق شما را آماج گلوله کرد.
اما شما متوقف نشدید. و هر کوچه و خیابان را به سنگر قیام و انقلاب تبدیل کردید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر