چکیده: در
این مقاله به تحریف دین و استفاده از آن برای مقاصد سیاسی، چگونی افول دین زرتشت،
ورود اسلام به ایران و استفاده ابزاری از اسلام در تاریخ ایران از زمان سامانیان
تا دوره معاصر پرداخته شده و همچنین نقش دین و طبقۀ روحانیت از زمان ساسانیان تا
انقلاب 1357 مورد بررسی قرار گرفته است.
انسان ها با فطرت پاک الهی، وجود خدا را باور کرده و عالمان دینی را به
عنوان مفسران و مترجمان سخن خدا و پیام آوران او می شناسند و زمانی که عالمان در
کنار حکومت قرار می گیرند، حاکمان از دین برای رسیدن به اهدافشان استفاده کرده و
آنرا به عنوان ابزاری برای از صحنه به در کردن رقیبان تبدیل می کننند. نتایج بررسی
های دقیق به ما نشان می دهد که در طول تاریخ، هرگاه مذهب و دین در کنار حکومت جای
می گیرد، دچار تحریفات شکلی و محتوایی می شوند.
با بررسی مستندات در می
یابیم که در ادوار مختلف تاریخ، حکومتها دین را ملاک مشروعیت بخشیدن فرمانروایی
خود می دانستند و از روحانیون برای مقاصد سیاسی استفاده می شد، اما در هیچ دوره ای
فرد روحانی مستقیماً در راس حکومت قرار نگرفته بود تا اینکه سال 1357 در تاریخ
برای اولین بار حکومت توسط فردی روحانی شکل گرفت و مذهب، اصلی ترین تعیین کنندۀ خط
و مشی اداره جامعه شد. در حاکمیت دینی همه امور سیاسی، اجتماعی، قضایی و اقتصادی
و... منشاء الهی پیدا می کنند و مذهب اصلی ترین تعیین کنندۀ خط و مشی اداره جامعه
می گردد. در این مقاله اشکالات وارد شده و بر حکومتهای دینی مورد بررسی قرار گرفته
است.
شکل گیری حکومت دینی،
در جامعه آگاه امکان پذیر نیست و بهترین راه برای حکومت بر مردم از طریق مذهب ،
سیاست جاهل نگه داشتن آنهاست. گاهی جهل و ناآگاهی، به اندازه ای عمیق و ریشه دار
است که برای رهایی از آن باید چندین نسل بگذرد.
پیشگفتار: همه ادیان بعد از رحلت پیامبرشان از
مسیری که مبتنی بر اخلاق است منحرف شده اند. در طول تاریخ، ادیان مختلف با گذر
زمان و قرارگیری در کنار حکومت، دچار تحریف شده اند. به این ترتیب در این نوع
حکومت منافع طبقه ای خاص از جامعه بر منافع جمعی برتری می یابد، تبعیض بیداد می
کند و از دین برای مقاصد سیاسی استفاده می شود. این
امر هیچگاه در جامعه آگاه امکانپذیر نیست و بهترین راه برای حکومت بر مردم، سیاست
جاهل نگاه داشتن آنهاست. گاهی جهل و نا آگاهی، به اندازه ای عمیق و ریشه دار است
که برای رهایی از آن، چندین نسل زمان لازم است.
امید است، این مقاله
نقشی حتی ناچیز در آگاهی مردم داشته باشد.
پیروان آیین زرتشت نیز
همانند آیین های دیگر، به دنبال قدرت سیاسی بوده و از نظام های سیاسی برای اجرای
شریعت خود بهره برده اند. این امر در دوره ساسانیان به طور کامل محقق گردید. رویای
ساسانیان برگرداندن شکوه و عظمت دوره هخامنشی بود و تحقق این آرمان، در پرتو
یکپارچگی سیاسی و دینی بود. در ابتدای کار، ساسانیان از ظرفیتهای لازم برای به
رسمیت شناساندن خود برخوردار نبودند . پادشاهان نخست ساسانی، با حمایت روحانیون
زرتشتی گامهای مهمی در این راه برداشتند و در فرایندی پرفراز و فرود، آیین زرتشت
را در ایران رسمیت بخشیدند.
اردشیر بابکان پس از
شکست اشکانیان و رسیدن به سلطنت، دین زرتشتی را آیین رسمی ایران قرار داد و اعتقاد
به ادیان دیگر را ممنوع داشت.
وی نخستین کسی است که
در سنگ نگاره هایش، خود را در حال یافتن حلقۀ پادشاهی از اهورا مزدا می نمایاند،
چیزی که یک اشراف زادۀ پارسی نیاز بدان نمی داشت و تنها یک نورسته مجبور بود مدعی
شود که تبار از یزدان می دارد. شایان ذکر است گرفتن حلقۀ پادشاهی از اهورا مزدا،
پیش از اردشیر سابقه نداشته و دیده نشده است.1
روحانیون زرتشتی بسیار
متعصب بودند و این تعصب مبتنی بر علل سیاسی بود. دین زرتشت دیانت تبلیغی نبود و
رؤسای آن داعیه نجات و رستگاری کلیه ابناء بشر را نداشتند اما در داخل کشور مدعی
تسلط تام و مطلق بودند، پیروان سایر
دیانات را که رعیت ایران به شمار می آمدند محل اطمینان قرار نمی دادند، خاصه اگر
همکیشان آنها در یکی از ممالک خارجه دارای عظمتی بودند.تحریف دین زرتشت و استفاده
از آن برای مقاصد سیاسی باعث از بین رفتن قداست آن شد.در زمان حکومت خسرو پرویز در
ایران و در حالی که سراسر جزیرة العرب را
جهالت، نادانی و وحشی گری فرا گرفته بود؛ شخصی به نام محمد ادعای پیامبری کرد.
مردم عرب تعصب شدید قومی و قبیله ای داشتند و به بهانه های واهی با یکدیگر وارد
جنگ های طولانی می شدند. راه معمول امرار و معاش در بین قبایل عرب غارت یکدیگر
بود. آنها از ابتدایی ترین نیازهای بشر برخوردار نبودند. وضعیت تغذیه آنها رقت بار
بود و ابتدایی ترین مسکن ها و لباس ها، از سطح فوق العاده پایین زندگی در آن زمان
حکایت می کرد.
اهل مکه در سالهای
ابتدایی دعوت، محمد را نادیده می گرفتند و او
را مسخره می کردند. در آغاز افراد خانواده و بعد از آن افراد ضعیف در مکه،
به ویژه خارجی ها و افرادی که موقعیت اجتماعی خود را در قبیله شان از دست داده
بودند هم پیرو او شدند. در این زمان در حالی که دین اسلام کم کم در حال گسترش بود،
طبقۀ روحانی زرتشت ایران در اخلاق و ایمان و عبادات مغان دچار انحطاط شده بودند.
افزایش شمار پیروان
محمد باعث شد که حاکمان مکه که ثروتشان به بتها وابسته بود و منافع خود را در خطر
می دیدند به مقابله جدی با محمد برخیزند. آنها سالها بعد از هجرت محمد به مدینه و
قدرت گرفتنش، به جنگ با او پرداخته و بعد از فتح مکه به اجبار اسلام آورده و
مسسلمان شدند. در این سالها محمد باعث اتحاد اقوام عرب شده و جامعه جاهلی عرب را
ارتقا بخشیده بود. دین زرتشت تغییر ماهیت داده و به صورت یک آیین اشرافی درآمده
بود. آیینی که فقط اشراف را خشنود کرده و تبعیض در آن بیداد می کرد.در این دوران
آزادی افکار وجود نداشت و پیروان عقاید مذهبی غیر از دین زرتشتی از طرف موبدان و
دولت متعصب به سختی تعقیب میشدند و حکومت مجری احکام علمای روحانی بود. واضح است
که وقتی که جمعی از مردم مملکت در خفا دین دیگری داشته و در ظاهر مجبور به تقیه
باشند و با قتل و زجر تعقیب شوند، وطندوستی آنها خیلی ضعیف میشود و با دولت خود
یکدل نمیشوند و بلکه خصومت باطنی نیز پیدا میکنند و این کینه در موقع جنگ با
کشورهای خارجی باعث ضرر سیاسی برای مملکت میگردد.در زمان افول دین زرتشت که طی
قرنهای گذشته دچار بدعت، تحریف و بهره برداری سیاسی شده بود؛ دین جدید محمد از
برابری میگفت، اساس دین مبتنی بر اخلاق بود، پایه های اصلی آن را «خیرخواهی» و
«نیکوکاری» و «مهربانی» تشکیل می داد و هدف و رسالت آن ساختن «انسانهای متعالی» بود.
دینی جدید که هنوز دچار بدعت و انحراف نشده بود. در چنین شرایطی بود که سپاه
مسلمانان در زمان خلیفۀ دوم، به امپراطوری از درون پوسیده ساسانی حمله کرد و به
راحتی توانست پیروز شود. حمله اعراب به ایران در قرن هفتم
میلادی و از زمان ابوبکر که بعد از فوت محمد، خلافت را در دست گرفته بود آغاز شد و
در زمان عمر خلیفه دوم به اوج خود رسید و در زمان عثمان خلیفه سوم منتهی به سقوط
کامل دولت ساسانی و کشته شدن یزدگرد سوم گردید. چند
دهه بعد از فوت محمد ، دین اسلام نیز مانند سایر ادیان بعد از قرارگیری دین در
محور حاکمیت و تغییر ارزشها کم کم از اصل خود خارج شده و با گذشت زمان حاکمان و
ثروتمندان مکه که بعد از فتح مکه به اجبار وارد اسلام شده بودند به حکومت راه پیدا
کردند و با نام دین و حفظ ظواهر دینی به پیشبرد اهداف خود که همان رسیدن به «حکومت
و ثروت» بود؛ پرداختند.
ابوسفیان و پسرانش معاویه
و یزید بن ابی سفیان از جمله کسانی بودند که پس از فتح مکه، به اجبار اسلام را
پذیرفتند و قبل از فتح مکه در جنگهای احد و بدر شرکت داشته و در برابر محمد
جنگیدند.بعد از فوت محمد، ابوسفیان و پسرانش از بیعت با خلیفه اول سر باز زدند و
سرانجام با اصرار هشام بن عمرو، راضی به بیعت با ابوبکر شدند. ابوبکر، یزید بن ابی
سفیان و معاویه را به شام گسیل کرد. دمشق فتح شد و یزید نیز به حکمرانی شام
برگزیده شد. خلیفه دوم عمر بن خطّاب، یزید را در حکمرانی دمشق ابقا کرد و فلسطین و
نواحی اطراف آن را بر قلمرو وی افزود. در سال 18 هجری قمری، یزید درگذشت و برادرش
معاویه جای او را گرفت. با مرگ خلیفه دوم، عثمان خلیفه سوم نیز، معاویه را در جای
خود ابقا کرد. پس از مرگ عثمان، علی به خلافت رسید. علی پیشنهاد اطرافیانش
برای ابقای معاویه را نپذیرفت و او را از حکومت شام عزل کرد. معاویه وارد
جنگ با علی شد و مردم شام با او بیعت کرده و جنگ صفین در گرفت. در این جنگ بعد از
شکست معاویه، از نیرنگ بی سابقه ای استفاده شد؛ سپاه شام قرآنها را بر نوک نیزه ها
بستند و آنگاه همگی یکصدا شعار سر دادند که :«حکم میان ما و شما کتاب خداست.» دین
بهترین ابزار برای پوشش نادرستی ها، کجروی ها و زیبا نشان دادن زشتی هاست. این
اولین بار و شروع استفاده از دین اسلام به عنوان ابزاری برای حکومت و سیاست بود و
به این ترتیب، سواستفاده گسترده از دین اسلام بعد از گذشت 25 سال از فوت پیامبرش
آغاز شده بود. بنی امیه رهبری بر مردم را آغاز
کرده و سی سال بعد از رحلت محمد، خدمت به اسلام و مسلمانان را به حکومت بر
مسلمانان مبدل ساختند و اولین سلسله موروثی را در تاریخ اسلام پدید آوردند. در این
سالها 14 پادشاه بر ممالک اسلامی حکم راندند.مردم
بعد از گشت 90 سال از حکومت ظالمانه امویان به ستوه آمده بودند و سیستم تبلیغاتی
و عوام فریب امویان دیگر قادر به عوامفریبی نبود. نزاع میان امویان شام و
آشفتگی های بسیار عراق و خراسان، اوضاع را برای تغییر حکومت فراهم کرد و عباسیان
از این فرصت استفاده کردند. نسبت
خلفای عباسی به عباس عموی پیامبر اسلام می رسید و عباسیان مشروعیت خویش را به عباس
عموی محمد مستند می کردند و خود را حافظ دین و امویان را گمراه از دین معرفی کرده
و می کوشیدند تا چهرۂ تاریخی عباس و برخی فرزندان او را با برنامه سیاسی خود
هماهنگ کنند.بعد از روی کار آمدن عباسیان و با گذشت زمان، آنان همان روش بنی امیه
را برای اداره حکومت پیش گرفتند و به مدت پنج قرن(37سال) بر ایران و سایر ممالک
اسلامی حکومت کردند.از زمان حمله مغول و انقراض عباسیان که به شکل گیری سلسله
ایلخانیان انجامید و در نهایت تجزیه حکومت ایلخانیان تا زمان صفویان، هیچ
فرمانروایی متمرکز نتوانست بر سراسر ایران آن روزگار حکومت کند.
شاه اسماعیل پس از حمله
اعراب به ایران، و بعد از 850 سال اولین خاندان ایرانی بود که بر ایران به صورت
مستقیم حکمرانی کرد. بعد از حمله اعراب، ایران توسط خلفای عرب، سلاطین ترک و خان های مغول
اداره می شد. شاه اسماعیل مذهب تشیع را به عنوان مذهب رسمی دولت و ایران اعلام
کرد. وی برای جلوگیری از تجزیه ایران آشوب زده میان دو قدرت بزرگ عثمانی و خانات
ازبک آسیای میانه به ترویج مذهب تشیع اقدام کرد و از روحانیونی چون محقق کرمی برای
تدوین کتابهای فقهی در زمینه شیعه دوازده امامی دعوت کرد و مناصب اداری و کشوری را
به اشخاصی سپرد که در اعتقادشان به تشیع جای شک و شبهه نبود.به این ترتیب؛ بار
دیگر در تاریخ، مذهب و دین در کنار حکومت جای گرفت و تشیع هم مانند همه ادیان و
مذاهب برای پیشبرد اهداف سیاسی، دچار تحریفات شکلی و محتوایی شد.
پس از تشکیل دولت صفویان،
تشیع آیین رسمی ایران گردید و نقش دین بسیار بارزتر شد. علمای تشیع هر حکومتی که
امامان دوازده گانه را قبول نداشتند یا مجتهدان را نایب آنان نمی دانستند غیر
مشروع می پنداشتند.در طول تاریخ، انسانها با فطرت پاک الهی، وجود خدا را باور کرده
و عالمان دینی را به عنوان مفسران و مترجمان سخن خدا و پیام آوران او می شناسند.
هر زمان این عالمان در کنار حکومت قرار گرفته یا حاکمان از دین برای حکومت استفاده
کرده اند، برای رسیدن به اهدافشان خود را را دیندار و مدافع دین معرفی می کنند و
از دین بعنوان ابزاری برای از صحنه به در کردن رقیبان استفاده میکنند.ما می بینیم
تاریخ همیشه در حال تکرار است و در طول تاریخ دولتها برای رسیدن به اهدافشان از
دین استفاده ابزاری کرده اند.بر اساس مستندات، کتاب ها و سنگ نگاره ها و سایر
منابع به جای مانده از ادوار مختلف تاریخ ایران، بسیاری از سلسله های حکومتگر دین
را ملاک مشروعیت بخشیدن به فرمانروایی خویش می دانستند. آنچنان که در سنگ نگاره
های داریوش هخامنشی آمده: «به خواست اهورا مزدا من شاه هستم .اهورامزدا شاهی را به
من ارزانی فرمود»
ویرانه های بسیاری از معابد و آتشکده های آن دوران هنوز در جای جای
ایران یافت می شود. در
ادوار مختلف تاریخ، حکومتها دین را ملاک مشروعیت بخشیدن فرمانروایی خود می
دانسستند و از روحانیون برای مقاصد سیاسی استفاده می شد. اما در هیچ دوره ای، فرد
روحانی مستقیماً در راس حکومت قرار نگرفته بود تا اینکه سال 1357 در تاریخ برای
اولین بار حکومت توسط فردی روحانی شکل گرفت و مذهب، اصلی ترین تعیین کنندۀ خط و
مشی اداره جامعه شد.در حاکمیت دینی همه امور سیاسی، اجتماعی، قضایی و اقتصادی و...
منشاء الهی پیدا می کنند و مذهب اصلی ترین تعیین کنندۀ خط و مشی اداره جامعه می
گردد. این نوع حکومت دارای اشکالاتی است که در ادامه به
بررسی آن می پردازیم:
از بین رفتن قداست دین: حکومت دینی، دین را
دنیایی می کند و دنیایی کردن دین با قداست دین ناسازگار است. اساس دین مبتنی بر
اخلاق و رسالت آن ساختن انسانهای متعالی است. یک حکومت دینی مجبور است مبانی اخلاقی خود را زیر پا گذاشته و از
قواعد بازی در دنیای سیاست پیروی کند و ناگزیر به اضافه کردن تبصره هایی بر دین
برای توجیه اعمالش می شود.حکومتی که در برابر مسایل کوچک و پیش پا افتاده مذهبی
موضع می گیرد؛ مجبور می شود مسائل بزرگ را کوچک جلوه دهد؛ مانند قبح و زشتی دروغ
یا ربا در سیستم بانکی. زمانی که تضاد در عقاید و آرای مذهبی و اجرای آن باشد،
خلاء مذهبی بوجود آمده و پر کردن این خلاء توسط الگوهایی که به آنچه می گویند عمل
نمی کنند، امکانپذیر نیست.
کمرنگ شدن نقش مردم در
حکومت: در حکومت دینی جایی برای مردم سالاری بعنوان تعیین
سرنوشت اساسی جامعه وجود ندارد و مشارکت مردم و مشورت آنها بیشتر جنبه نمایشی
دارد. محور اصلی حکومت از طریق انتخابات، برگزیده نشده است و حکومت با گذشت زمان
تبدیل به دیکتاتوری دینی می شود که دموکراسی در آن وجود ندارد. در بهترین نوع این
حکومتها که به ظاهر دموکراسی در آنها برقرار است؛ در ظاهر، حکومت بر پایه
انتخاباتی مانند انتخابات رئیس دولت،
نمایندگان مجلس و... پایه ریزی شده است، اما ، یا گروه خاص برای این مَناصب انتخاب
می شوند. در این حکومت عقیدۂ گروه حاکم تحمیل می شود و اختیاراتی مافوق قانون برای
حاکم دینی قائل شده و واژۂ مردم سالاری دینی توجیهی برای قدرت مطلقه حاکم است.
ترویج فرهنگ ریاکاری و
ظاهرسازی:ریاکاران در ظاهر برای اغفال مردم، علایم
نیکوکاران را نشان می دهند و ظاهراً به یک دین و یک راه و روش اخلاقی معتقدند، اما
در باطن فاقد آن بوده و مخالف آن عمل می کنند، اما برای سود و منفعت خود،
رهنمودهای آن دین و مذهب را زیر پا گذاشته یا آن را مطابق خواسته هایشان تحریف می
کنند.عده ای ناهنجاریهای شخصی خود را پشت نقاب دین، مخفی یا توجیه می کنند و عده
ای دیگر دین را ابزارِ کسب و کارِ خود قرار داده و از این راه ارتزاق می کنند.
حاکمیت دینی در مراحل
نخست ، جدی تر و اصولی تر و خردگراتر عمل کرده اما به تدریج رنگ و روی افراط، ظاهر
بینی و ریاکاری به خود می گیرد، ارزشها وسیله ای برای ترویج ریاکاری می شود، توجه
به ظواهر در جامعه افزایش می یابد و حکومت از دین به عنوان پوششی برای کج روی ها
استفاده می کند.حکومت آرایشی دیندارانه به خود می گیرد و با استناد به آن کمبودها
و نداشته را توجیه می کند.
در این نوع حکومتها کار بجایی می رسد که مخالفان خود را به کفر متهم می کنند.
تبعیض دینی:در جکومت دینی انسانیت یک انسان با نوع نگرش دینی اش مشخص می شود.
حاکمیت از یک دین حمایت و ارزش و احترامی برای سایر مذاهب قایل نیست و انسانهای
دگر اندیش جایگاهی در چنین جامعه ای ندارند.تبعیضی که به محرومیت از تحصیل رایگان
و عدم داشتن پستهای دولتی می انجامد.
دادن جایگاهی ماورایی به
طبقه ای از روحانیون: گروهی از روحانیون چنان
رفتار کرده و سخن خود را طوری بیان می کنند و زبان خود را چنان می گردانند تا
مخاطب گمان کند گفتارشان از کتاب آسمانی است. آنان با گفتار و رفتارشان خود را در
جایگاه خدایی قرار داده و خود را نجات یافته می دانند و مردم را با استفاده از
کتاب آسمانی به سوی خود دعوت کرده و به فرد خاص یا طبقه ای خاص از روحانیون مقامی
دست نیافتنی و ماورایی می دهند.
ایجاد محدودیت: آزادی بیان، آزادی عقاید، آزادی اندیشه های سیاسی و مطبوعات آزاد که
از ارکان اساسی دموکراسی است، در این نوع حکومتها وجود ندارد.در این حکومتها ابدا
اجازه ابراز عقاید و باورهای دینی به افراد یا گروه ها در سطح اجتماع داده نمی شود
و حکومت برای سیطره بر امور دست به سانسور گسترده می زند و در نهایت با عنوان
مخالفت با دین ، افراد قادر نخواهند بود آزادانه نظرات و اطلاعات خود را دربارۂ
حکومت به اشتراک بگذارند.
همچنین محتوای کتابها و
نحوه ارائه حقایق تاریخی تحریف شده و به افراد اجازه بیان دیدگاه ها داده نمی شود،
تا دیگران بخوانند و بشنوند و به نتایج قابل قبول برای خود برسند.
فساد در بخشهای گوناگون: محدودیت
های ایجاد شده، منافع متعارض، قدرت انحصاری و عدم شفافیت در جامعه منجر به فساد در
زمینه های مختلف می شود.
ترس از انتقاد آزادانه و
نبود آزادی بیان یکی از عوامل موثر بر فساد اداری است.
یکی از عمده ترین اصول ترقی
و تعالی که آزادی بیان و قلم و مطبوعات است در این نوع حکومتها وجود
ندارد.انتصابات بر اساس شایسته سالاری در این حکومتها کمتر دیده می شود و جذب
افراد متخصص و کارآمد بر اساس ملاحظات نجام می پذیرد.
نتیجه: موارد یاد شده گزیده ای از اشکالات وارد شده بر حکومتهای دینی است و
با نگاه دقیق به کشورهایی که ادعای حکومت دینی دارند؛ متوجه می شویم این کشورها از
لحاظ فساد اداری رتبه های بالایی دارند و مردم از کمبود امکانات رفاهی رنج می برند
و فاصله طبقاتی در آنها غوغا می کند و ارزشی برای حقوق شهروندی و عدالت اجتماعی
قائل نیستند.در این جوامع مهمترین چیزها رعایت ظواهر دینی است . این گروهها اگر
قدرت یابند بر اساس گمانهایشان به همه چیز رنگ دین داده و میخواهند تمام علوم بشری
را الهی کنند. اینان حکومتشان را بتی می دانند که باید حفظ شود و حفظ آن را اوجب
واجبات می شمارند و دفاع و حفظ از حکومت را یک تکلیف الهی می شمارند. از نظر اینان
برای انجام تکلیف الهی، جان و مال کسی ارزشی ندارد. «حاکمیت دینی» در حقیقت تجلی
دیگری از «پادشاهی روحانیت» است. از آنجا که عمر انسان کوتاه است میتوانیم
با مراجعه به تاریخ که «جبران کوتاهی عمر آدمی است»؛از گذشتگان خود درس بگیریم..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر