ماهنامه خط صلح – واقعه بازداشت آقای “عبدالله العُلُفی”، سخنگوی جامعه بهاییان یمن و ۲۰شهروند بهایی دیگر در یمن، یادآور رویدادهای تلخی است که از آغاز انقلات تا کنون، در ایران تکرار شده، کماکان ادامه دارد، و شهروندان بهایی ایران آن را تجربه کرده یا شاهد آن بودهاند. یکی از آخرین نمونههای موجی از دستگیری بهاییان (به ویژه جوانان بهایی)، به نقل از هرانا، دستگیری و بازداشت جوانان بهایی است که در شیراز اتفاق افتاد. (۱) طبق این گزارش، ماموران آقای “نوید بازماندگان” را هنگامی دستگیر کردند که به تدریس درس روانشناسی مشغول بود. گزارش شده که «کارتهای شناسایی، کیس کامپیوتر، فلش و گوشی های تلفن همراه، پسورد گوشی ها و ایمیل های سایر افراد را نیز از آن ها گرفته اند. در انتها آقای بازماندگان را به منزلش برده و پس از تفتیش منزل و ضبط وسایل شخصی، “بهاره قادری” (همسر نوید بازماندگان) را نیز بازداشت و همراه با وی به مکان نامعلومی منتقل کردند». اما اتهام این شهروندان بهایی تدریس در دانشگاه نیست، بلکه همان اتهامات بی اساس و واهی از قبیل اقدام علیه امنیت ملی، جاسوسی، تبلیغ علیه نظام، رواج فساد فیالارض و غیره است که حتی در دادگاه های نمایشی جمهوری اسلامی نیز نخ نما شده و بدون هیچ گونه مدرک و سند معتبری ارائه می شود، به محکومیت و اسارت شهروندان بهایی دامن می زند، و سرکوب جامعه بهایی را به گونه ای فزاینده ادامه می دهد. این اتهامات که از آغاز انقلاب اسلامی دامن گیر بهاییان بوده، در سطح وسیعی به جامعه ایران نیز سرایت کرده و هموطنان ایرانی اعم از وکلا، روزنامه نگاران، مدافعین حقوق بشر، هنرمندان، کارگران، زنان، و اقشار دیگر را نیز در برگرفته است. دستگیری و بازداشت فقط یک نمونه از سرکوب جامعه ای صلح طلب و خشونتگریز است. شهروندان بهایی از چندین جهت تحت فشار و تضییقات رسمی دولت قرار دارند و در شرایطی طاقت فرسا این سختی ها و مشکلات را تحمل می کنند.
در برنامه صفحه آخر در صدای آمریکا، مورخ ۱۲ اکتبر ۲۰۱۸، در مصاحبه ای که با آقای رسول بداقی، بازرس کانون صنفی معلمان ایران، انجام شد، ایشان عنوان کردند که پس از شش سال زندان و فشار که نتوانست تغییری در باورها و رفتارهای او ایجاد کند، به او گفتند که اگر فعالیت هایش را متوقف نکند، حقوق او را قطع خواهند کرد. رسول بداقی در این مصاحبه توضیح می داد که مسئله قطع حقوق او برایش آن قدر گران آمده بود که در عرض یک هفته پنج کیلو وزن کم کرد و نگرانی بسیاری داشت که اگر حقوق او را قطع کنند، چگونه می تواند معاش خانواده اش را فراهم آورد. این طور به نظر می رسید که برای این مرد فرهیخته تحمل شکنجه ها و زندان و امثال آن آسان تر از این بوده که حقوق و درآمدش را از دست بدهد و نتواند پاسخگوی نیازهای خانواده اش باشد. اما این اتفاق یکی از اولین و حداقل فشارهایی بود که طی چهل سال گذشته بر بهاییان وارد آمده و هنوز هم دارد.
فشارهایی که دولت علیه بهاییان اعمال می کند، بر مشکلات اقتصادی شان -که در ایران فراگیر شده و همه را تحت فشار گذاشته- نیز اضافه گشته و آن ها را با محدویت های مضاعف مواجه می کند. در چند سال اخیر پلمب مغازه های بهاییان با وسعتی بی سابقه یکی از تنها راه های باقی مانده برای امرار معاش را نیز از آنان سلب کرده است. بهاییان که در آغاز انقلاب از همه مشاغل دولتی اخراج شدند، حقوق بازنشستگیشان قطع شد و حتی در بسیاری از موارد به آن ها گفتند که حقوق های زمان اشتغال خود را استرداد کنند، پس از مدتی، هم از حق تحصیلات عالیه و هم از ورود به بازار آزاد و خرید و فروش کالاهای معمولی محروم شدند. به آن ها پروانه کسب و کار در بسیاری از اصناف صادر نمی شود؛ چون “نجس” محسوب می شوند که مبادا هموطنان مسلمان محصولات “نجس” آن ها را لمس کنند و آن ها هم نجس شوند! مدارک مربوط به همه این تضییقات در سایت خانه اسناد بهاییستیزی در ایران در دسترس است.
اما پلمب مغازه های بهاییان آخرین مفرّ اقتصادی را نیز به روی آن ها مسدود کرد؛ صرفاً به این علت که آن ها چند روز در سال مغازه های خود را برای احترام به شعائر مذهبی خود تعطیل می کنند. تصور کنید که در یک کشور غیراسلامی به مغازه داران مسلمان بگویند که اگر در ایام ماه محرم مغازه های خود را تعطیل کنند، دولت مغازه های آن ها را برای همیشه پلمب خواهد کرد. آیا مسلمانان آن کشور این نوع فشار اقتصادی را تحمل خواهند کرد؟
اسناد رسمی دولت جمهوری اسلامی این خط مشی را تایید می کند.
مثلاً در سندی به تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۹۷، فرمانداری شهرستان ساری به ریاست اتاق اصناف شهر ساری ابلاغ میکند که: «مقرر گردید اداره کل محترم صنعت و معدن تجارت قبل از صدور هر گونه پروانه فعالیت صنفی برای متقاضیان فرقه ضاله بهاییت از اداره کل اصناف استعلام [به عمل (ناخوانا)] آورند. پس از بررسی اخذ پاسخ اقدام نمایید».
نسبت نجاست و دگرستیزی به بهاییان به همین جا ختم نمی شود. حتی به مردگان بهاییان هم رحم نمی شود. در همین چند ماه گذشته مواردی از جمله در کرمان اتفاق افتاده است که مسئولین اجازه دفن متوفای بهایی را در گورستانی که خودشان به بهاییان داده بودند، صادر نکردند. از یک طرف بیمارستان فشار میآورد که جنازه را تحویل بگیرید، از طرف دیگر مسئولین زمینی برای دفن به آن خانواده نمی دهند. (۲)
در بسیاری از نقاط ایران، از جمله روستای ایول یا قبرستان یزد، حتی برای مردگان دفن شده نیز حرمتی قائل نمی شوند؛ به قبرستان ها حمله و سنگ قبرها را خراب می کنند.
اکنون بیش از سه دهه است که دانشجویان بهایی -که بسیاری از آن ها در رده های بالای کنکور قرار می گیرند-، از حق ادامه تحصیل در ایران محروم اند. این محرومیت که هنوز ادامه دارد به وضوح به دانشجویان بهایی ابلاغ شده است. امسال حداقل ۶۰ دانشجوی بهایی به بهانه “نقص پرونده” از تحصیلات عالیه محروم شده اند. منظور از نقص پرونده چیست؟ منظور این است که آن ها بهایی هستند و دین خود را در فرم های دانشگاهی “مسلمان” اعلام نمی کنند و با اذعان به این واقعیت، در پرونده خود دروغ نمی نویسند. این واقعیت از دیدگاه دولت “نقص پرونده” محسوب می شود که آن ها را از یکی از مهم ترین حقوق اولیه انسانی محروم می کند. به نظر می رسد که مسئولین امور ترجیح میدهند که شهروندان آن کشور به دروغ متوسل شوند تا از حق تحصیل برخوردار گردند. از اوایل انقلاب تاکنون، هزاران دانشجوی بهایی از ورود به دانشگاه و ادامه تحصیل خود محروم بوده اند. این در حالی است که یکی از آرزوهای شهروندان بهایی خدمت به ایران و کشورشان است.
تبعیض علیه شهروندان بهایی -و به طور کلی سایر اقلیت ها-، ایران را به نوعی آپارتاید خودی و غیرخودی تبدیل کرده که در فیلم “هزینه تعصب” به نمایش گذاشته شده است. و پیامد این تقابل ها، نه تنها با بهاییان بلکه با همه دگراندیشان چیزی جز بیگانگی، بدبینی، بی اعتمادی، ناامنی و جدایی بین شهروندان ایرانی به بار نیاورده است.
طرح این نمونه های مختصر از چهل سال اذیت و آزار بهاییان در ایران، که کوله باری از کینه ها و آزارها و شکنجه های واردآمده در صد و هفتاد سال گذشته را با خود می کشد، از یک پدیده آب می خورد: و آن رواج فرهنگ نجاست و دگرستیزی است که البته به پیروان ادیان دیگر و در اشدّ خود به بهاییان اعمال شده است. شاید پرداختن به این نمونه ها تلنگری باشد به ذهن ما که این فرهنگ نجاست و دگرستیزی تا کی و تا کجا می خواهد ادامه داشته باشد؟ تا کجا می توان ایرانی را که پناه گاه اقلیتهایی چون یهودی ها بوده است، به سوی صلح و یگانگی، فراتر از تفاوتهای قومی و مذهبی و جنسیتی، رهنمون ساخت؟
آیا فرهنگی که از “سلام” آغاز شده است، نمی تواند با فرا رفتن از نگاه دگرستیزی و توسل به فرهنگ یگانگی، جامعه ای را بنا کند که انسان ها در کنار یکدیگر زندگی کنند، و از ریشه کلمه انسان، که اُنس و مؤانست و انیس یکدیگر بودن است، فرهنگ جدیدی خلق کنند؟
تشابه بازداشت بهاییان در ایران و یمن نشان می دهد که دگرستیزی علیه بهاییان نه تنها در ایران ادامه دارد که به کشورهای مجاور هم صادر شده است. بهاییان چه در راه بازار و چه هنگام تدریس، دستگیر و زندانی می شوند و با محدودیت ها و فشارهای زیادی مواجه هستند؛ در حالی که تضمین حقوق شهروندی شان می تواند متضمن جامعه ای باشد که در آن خشونت به تفاهم، رقابت به همکاری، و دگرستیزی به دگردوستی، و دشمنی و بیگانگی به مهر و آشتی و بالاخره “سلام” به صلح تبدیل شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر