۹ مهر ۱۳۹۷

دختران خیابان انقلاب و بازتعریف شیوه های مبارزه

زمستان ۱۳۹۶ در ایران فصل آزمایش شیوه های تازه اعتراض علیه وضع موجود در کنار شیوه های قدیمی بود. حرکت دختران خیابان انقلاب و تظاهرات دی ماه در نود شهر کشور، بیش تر با اتکا بر شیوه های تازه غیرمتمرکز و استفاده از شبکه های اجتماعی و روابط مجازی شکل گرفت. دختران خیابان انقلاب به شکلی فردی و نمایشی و در سکوت اعتراض خود را نشان می دادند و تظاهرکنندگان شهرهای مختلف به شکلی خودجوش و بدون سابقه و از دل فضای مجازی یکدیگر را می یافتند، به خیابان می رفتند و در کنار یکدیگر قرار می گرفتند.

در مقابل، اعتراضات دراویش، کارگران، و ۸ مارس مقابل وزارت کار از الگوی فراخوان و تجمع و اعتراض سازماندهی شده مبتنی بر آشنایی قبلی تبعیت می کردند که پیشینه ای چند ده ساله در میان مبارزان دارد. اگرچه شیوه های قدیمی تر یا جدیدتر محتوای حرکت را تعیین نمی کردند اما هر چه حرکت رادیکال تر می شد، شیوه جدید غیرمتمرکز فردی خطر کم تری پیش می آورد؛ خطر برای دختران خیابان انقلاب که ساکت و نمایشی با حجاب ضروری و واجب شرعی در می افتادند کم تر از دراویش گنابادی بود که با تجمع اعتراضی و درگیری رودررو فقط خواستار آزادی فرد هم کیششان بودند. با وجود شیوه یکسان اعتراض، خطر برای کارگرانی که خواستار پرداخت حقوق عقب افتاده شان بودند کم تر از کسانی بود که در تظاهرات ۸ مارس مقابل وزارت کار به تبعیض جنسیتی – خواستی فراگیرتر و رادیکال تر از پرداخت حقوق – می پرداختند. در اعتراضات موازی و با گروه های هدف مشابه مثل دختران خیابان انقلاب و تجمع ۸ مارس مقابل وزارت کار، محتوای حرکت تعیین کننده می شد؛ زنان معترض به حجاب اجباری با اتهامات و مجازات های سنگین تری روبه رو می شدند تا زنان معترض به تبعیض جنسیتی در اشتغال.
نقدی بر تجمع هشت مارس مقابل وزارت کار
مهرک کمالی
زمستان ۱۳۹۶ در ایران فصل آزمایش شیوه های تازه اعتراض علیه وضع موجود در کنار شیوه های قدیمی بود. حرکت دختران خیابان انقلاب و تظاهرات دی ماه در نود شهر کشور، بیش تر با اتکا بر شیوه های تازه غیرمتمرکز و استفاده از شبکه های اجتماعی و روابط مجازی شکل گرفت. دختران خیابان انقلاب به شکلی فردی و نمایشی و در سکوت اعتراض خود را نشان می دادند و تظاهرکنندگان شهرهای مختلف به شکلی خودجوش و بدون سابقه و از دل فضای مجازی یکدیگر را می یافتند، به خیابان می رفتند و در کنار یکدیگر قرار می گرفتند. در مقابل، اعتراضات دراویش، کارگران، و ۸ مارس مقابل وزارت کار از الگوی فراخوان و تجمع و اعتراض سازماندهی شده مبتنی بر آشنایی قبلی تبعیت می کردند که پیشینه ای چند ده ساله در میان مبارزان دارد. اگرچه شیوه های قدیمی تر یا جدیدتر محتوای حرکت را تعیین نمی کردند اما هر چه حرکت رادیکال تر می شد، شیوه جدید غیرمتمرکز فردی خطر کم تری پیش می آورد؛ خطر برای دختران خیابان انقلاب  که ساکت و نمایشی با حجاب ضروری و واجب شرعی در می افتادند کم تر از دراویش گنابادی بود که با تجمع  اعتراضی و درگیری رودررو فقط خواستار آزادی فرد هم کیششان بودند. با وجود شیوه یکسان اعتراض، خطر برای کارگرانی که خواستار پرداخت حقوق عقب افتاده شان بودند کم تر از کسانی بود که در تظاهرات ۸ مارس مقابل وزارت کار به تبعیض جنسیتی – خواستی فراگیرتر و رادیکال تر از پرداخت حقوق – می پرداختند. در اعتراضات موازی و با گروه های هدف مشابه مثل دختران خیابان انقلاب و تجمع ۸ مارس مقابل وزارت کار، محتوای حرکت تعیین کننده می شد؛ زنان معترض به حجاب اجباری با اتهامات و مجازات های سنگین تری روبه رو می شدند تا زنان معترض به تبعیض جنسیتی در اشتغال. با تمرکز بر این دو حرکت موازی، در این مقاله سعی می کنم نشان دهم چطور می توان با تمکین به شکل سنتی فراخوان و تجمع متمرکز، خلاقیت برآمده از تجربه ی فردی مبارزان عادی علیه حجاب اجباری را کنار زد و هدف گیری علیه اقتدار مذهبی را کمرنگ کرد. به عبارت دیگر، چگونه شکل و محتوای قدیمی تر مبارزه مقابل شکل و محتوای جدیدتر می ایستد و از توان آن می کاهد.
تقریباً همه میزگردها، گفتگوها، و مصاحبه های بعد از کشف حجاب دختران خیابان انقلاب را دیده ام و نوشته های مربوط به آن را خوانده ام. بیش تر گفتگوها و میزگردها دو وجه مشترک دارند: رجوع به پیش زمینه تاریخی حرکت و پاک کردن رد شبکه های اجتماعی و فضای مجازی و کارزارهای بلافصل از جمله آزادی های یواشکی و چهارشنبه های سفید. در این میان کم تر دیده ام کسانی را که به افق های جدید مبارزاتی و شکل های جدید اعتراضی پیشنهاد شده توسط دختران خیابان انقلاب اشاره کنند. تنها استثنا در این میان مقاله بسیار خوب نوشین احمدی خراسانی با عنوان “دختران خیابان انقلاب و نسل جدید کنشگران اجتماعی” است که به “بی واسطه گی” (خودبسنده بودن و وابسته نبودن به دیگران)، “خودمحورانه” و “خودنمایانه” و “نمایشی بودن” حرکت هایشان اشاره می کند. وقتی با کلیدهایی که احمدی خراسانی در اختیار ما می گذارد به سراغ واقعیت می رویم، می بینیم که در ابتدا ساده و نمایشی بودن حرکت و سکوت زن مبارز، ماموران و مسئولان رژیم را گیج می کند: ارزشش را دارد مقابلش موضع بگیریم؟ اما وقتی دختران دیگر در خیابان انقلاب، در خیابان های دیگر، در شهرهای دیگر، در سکوت اما خودنمایانه حجاب از سر می گیرند، بهمنی است که خود رهبر هم باید به میدان بیاید و بر ضد دین و حکومت اسلامی بودن آن و کوتاه نیامدن در برابرش تاکید کند. مامورها باید استخوان کشف حجاب کنندگان را در خیابان بشکنند و دادگاه ها هم باید آن قدر مجازات کشف حجاب را سنگین کنند که کسی هوس تکرار به سرش نزند. می دانیم که در مورد خواست های اقتصادی و اشتغال چنین نیست؛ به رغم جمع بزرگ تر و حرکت چشمگیرتر معترضان ۸ مارس وزارت کار، نه به آن می توان تهمت ضد دین بست و نه شائبه ساختارشکنی و ضدیت با رژیم به آن می چسبد.
در میزگردها و مصاحبه ها و گفتگوها درباره دختران خیابان انقلاب، حتما کسی هست که از طاهره قره العین یاد کند و کس دیگری هم هست که از تظاهرات ۸ مارس ۱۳۵۷ بگوید. همه معتقدند باید ریشه ها را جست و مفصل ها را به هم پیوست تا به یک استمرار مبارزاتی افتخار آمیز دست یافت. این رجوع به ریشه ها گاه آن قدر طولانی می شود که حرکت های بلافصل متصل به زمان حال نادیده گرفته می شوند: وجه حماسی زندگی و مبارزات قره العین جایی برای اشاره به مسیح علی نژاد و شاپرک شجری زاده باقی نمی گذارد. معصومیت و آرمانگرایی شرکت کنندگان در تظاهرات صدها هزار نفره ۸ مارس ۱۳۵۷ را به هیچ رو نمی توان همردیف حرکت نمایشی فردی ویدا موحد و همگنانش گذاشت. می بینیم که درست همین جا نام قره العین و یاد زنان ۸ مارس ۱۳۵۷ زمینه ای می شود برای کم رنگ کردن مبارزه ای که این جا و اکنون در جریان است. به تدریج، نوع جدید مبارزه فردی متکی به نمایش و عکس و فضای مجازی به دلیل امکان انتساب آن به کارزار چهارشنبه های سفید خوار داشته می شود: می گویند بعضی روسری های رنگی (و نه سفید) شان را برداشته اند و برخی در روزی به جز چهارشنبه روی سکو رفته اند. می گویند نوع برتر و پذیرفته اعتراض، حضور از پیش اعلام شده در خیابان است؛ ولو با خطر دستگیری اجتناب ناپذیر همراه باشد. وظیفه اصلی سازماندهی هم به عهده مدافعان زنان زحمتکش و کارگر است که با طرح مطالبات اقتصادی هدفی طبقاتی برای اعتراضات زنان تعریف کنند، صرف نظر از این که خواسته های اقتصادی بر اعتراضات نافی اقتدار مذهبی سایه می افکند و کمرنگش می کند. در دو ماه فاصله حرکت ویدا موحد تا ۸ مارس، کسانی با حسن نیت تمام خواست به حق “رفع تبعیض در اشتغال” را موضوع اصلی تجمع روز زن اعلام می کنند و فراخوان می دهند؛ در فراخوان البته به “حجاب اجباری” و”حق مالکیت زنان بر بدن خودشان” هم اشاره شده اما خواست های اقتصادی اهمیت درجه اول دارند. به علاوه، درخواست تجمع در یک مکان و زمان خاص فاقد امکانات جدیدی بود که حرکت های فردی و متفرق و پیش بینی ناپذیر دختران خیابان انقلاب در اختیار اعتراض کننده می گذاشت. این امکانات در بیانیه ای که چند روز پس از فراخوان اول با عنوان “در خانه نمی مانیم” منتشر شد و از همگان می خواست که ۸ مارس به خیابان ها بیایند، لحاظ شده بود. این بیانیه که روی خصلت متفرق بودن و بی سازمانی ناگزیر بزرگداشت روز زن انگشت می گذاشت در سایه فراخوان تجمع مقابل وزارت کار ماند و نتوانست مخاطبان خود را پیدا کند. نمی دانیم اگر ۸ مارس فراخوان تجمع وزارت کار داده نشده بود، تا چه حد شاهد ابتکارهای بیش تری شبیه آن چه در واگن های مترو اتفاق افتاد، می بودیم. نمی دانیم چه کسانی تا چه حد خود را آماده آمدن به خیابان ها و کنش های فردی علیه حجاب اجباری کرده بودند اما به رغم تصمیم اولیه شان به تجمع پیوستند یا برای پرهیز از دودستگی کنار کشیدند و در خانه ماندند.
مدافعان فراخوان می گویند پس از انقلاب، بزرگداشت ۸ مارس هیچ گاه تعطیل نشده است. درست می گویند و خود من شاهدی بر این ادعا هستم. در تمام قریب به ۴۰ سال اخیر، جمع هایی در خانه ها و مکان های خصوصی روز زن را جشن گرفته اند. تغییر شرایط اجتماعی و در راس آن اعتراضات دی ماه و تظاهرات کارگران و قیام دراویش به فعالان حقوق زنان این اعتماد به نفس را داد که فراخوان تجمع بدهند. اما بی تردید چیزی که به فراخوان دهندگان، فراتر از اعتماد به نفس، امکان دعوت داد حرکت دختران خیابان انقلاب در نفی حجاب اجباری بود. دختران خیابان انقلاب بودند که خودآگاهی زنانه را زنده کرده و به عرصه آوردند. هر فراخوان تجمعی روی مشارکت گروهی حساب می کند و دختران خیابان انقلاب بودند که شجاعت را سکه روزگار کرده و بر شمار کسانی که امسال حاضر شدند خطر را به جان بخرند و به تجمع وزارت کار بیایند، افزودند. اما در فراخوان نامی از دختران خیابان انقلاب و خواسته مشخصشان نبود. فراخوان تاکیدی بود بر این که خواست های بلافصل اقتصادی و اشتغال و حل مسئله دستمزد و معیشت برای زن کارگر فوری تر از مقابله با حجاب اجباری است، اگرچه احتمالاً فراخوان دهندگان می دانستند که تمرکز بر مبارزه حجاب اجباری زودتر راه را بر تغییر در حکومت یا رهایی از حکومتی می گشاید که بنا به آموزه های فقهی اش یکسره ضد زن است.
درست زمانی که دختران خیابان انقلاب شکل های جدیدی از حرکت نمایشی فردی، غیرمتمرکز، و غیرقابل پیش بینی مکانی و زمانی را باب کرده بودند، رجوع به سنت تشکیلاتی و خیابانی ۸ مارس ۱۳۵۷ در تجمع وزارت کار گامی بود به عقب. از لحاظ محتوای حرکت نیز جنبش زنان علیه حجاب اجباری سیاسی تر و رادیکال تر از حرکت در جهت خواست های اقتصادی زنان کارگر بود. خواست های اقتصادی و حقوقی زنان کارگر در بیش تر موارد نه تنها تعارضی با قدرت مسلط پیدا نمی کند که همین امروز، و اتفاقاً در جهت کمرنگ کردن خواست های رادیکال تر رفع حجاب که ریشه فقهی و ضد زن قوانین جمهوری اسلامی را نشانه می گیرد، می تواند همزمان از طرف خامنه ای و روحانی و خاتمی و احمدی نژاد و صادق لاریجانی تایید شود. آن جایی این خواسته ها رادیکال می شود که با مبانی مذهبی رهبران رژیم متعارض است مثل “حق مالکیت زنان بر بدن خود” و این همان جایی است که فراخوان تجمع وزارت کار فراتر از تزهای طبقاتی رفته است: این حق فقط خواسته زنان کارگر نیست و نه تنها می تواند خواسته مشترک آنان و زنانی از طبقات دیگر باشد، بلکه تعرضی است به ایدئولوژی حاکم، همان طور که حجاب اجباری چنین است.
پدیده هایی نقطه عطفند؛ مسلماً ریشه در گذشته دارند اما دیگر پدیده ها را باید با منطق جدیدی که آن ها گذاشته اند و در فضای جدیدی که آنه ا آفریده اند دید و سنجید و تحلیل کرد. پدیده دختران خیابان انقلاب از این گونه است. می توان ریشه هایش را تا قره العین عقب برد اما شباهتی اگر در میان است در نابهنگامی و جسارت و نوآوری است که هم قره العین را قره العین کرد و هم ویدا موحد را ویدا موحد کرده است. دختران خیابان انقلاب قواعد را تازه کرده اند؛ با آن ها اعتراضِ آرامِ عریانِ ریشه ایِ ضد حکومتی متولد شده است که در سایه آن باید اشکال قدیمی حرکت را بازتعریف کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر