چهار جوان دوست خود را کشتند، جسدش را سوزاندند و از تمام صحنه فیلم گرفتند؛ خبر تکان دهنده ست و غیر قابل باور.
چهار نفر که در قالب دوستی با هم سوار ماشین شده اند و خیلی عادی رفته اند دوری در اطراف شهر زده اند، یکی از خودشان را زخمی کرده اند و بعد همو را آتش زده اند و با چاقو و ساطور به جانش افتاده اند و در همین حین همدیگر را به ضربه زدن به دوست خود دعوت کرده اند و دست آخر هم یک سلفی با جسد سوخته دوستشان گرفته اند و سه نفری سوار ماشین شده اند و به خانه هایشان برگشته اند و شب را در بسترهایشان آرام گرفته اند و خستگی یک روز هیجان انگیز را از تن به در کرده اند!
باور می کنید؟
می توانید این حجم از قساوت را تصور کنید؟
چرا و چگونه؟
چکار کرده ایم؟
کجای راه را اشتباه رفته ایم؟
به همین راحتی و به این دم دستی قاتل پرورش داده ایم، آنقدر راحت که اگر دستمان را دراز کنیم می توانیم یکیشان را از طاقچه برداریم، قاتل ستایش، قاتل، آتنا، قاتلین بنیتا، قاتل محمد امین، قاتل ابوالفضل، قاتل ملیکا، قاتل…
از عادی شدن اسیدپاشی به روی دخترانی که جوانی را به همسری نخواسته اند بگیرید تا سلفی گرفتن با قربانیان حوادث دردناک و ناخوشایند، از به اشتراک گذاشتن عکس اجساد سر بریده و بدن دریده شهدا تا صحنه های تاب خوردن اعدامی ها در آسمان به مدد دوربینهای دم دستی و دم گوشی هرچه که ناهنجاری بود را به هنجار بدل کرده ایم و هر کداممان خبرنگاری شده ایم که می توانیم جهت لایک گرفتن صحنه های دلخراش تری را به نمایش بگذاریم.
به جایی رسیده ایم که دیگر قبحی در میان نیست که بازمان بدارد از تماشای صحنه های دلخراش وهرروز دریغ از دیروز، امروز صحبت از این ناهنجاری ها،کودکانه تلقی می شود.
در میان آن چه که درباره دم دستی شدن و عادی بودن قتلهای فجیع در جوامع کوچک و در میان جماعت کاملا معمولی می بینیم؛ به این نتیجه می رسیم که از تماشا گذشته و به خلق صحنه های دلخراش رسیده ایم.
با این مردم چه کرده ایم که امروز خروجی اش عادی شدن کشتن بچه همسایه، تجاوز به کودک همبازی فرزندانمان و آتش زدن دوست هم کلاسیمان شده است؟
آیا واقعا این یک بحران اجتماعی نیست؟
آیا وقت آن نرسیده که به این معضل اخلاقی و انسانی با نگاه جدی تر، مسئولانه تر بنگریم؟
آیا غیر از اظهار تاسف و در خوشبینانه ترین حالت ممکن، دسنگیری و قصاص مجرم یا مجرمین، اقدام دیگری نباید؟
زمان دست روی دست گذاشتن ها به پایان نرسیده است؟
حواستان هست که اخلاق را زنده به گور کرده ایم و درخت گناه، خطا و جرم و جنایت را بارور؟
اثری از انسانیت مانده است؟
از اخلاق بویی به مشام می رسد؟
از گذشت و فداکاری و ایثار خبری هست؟
آیا این اخلال در نظم عمومی و امنیت ملی نیست؟ آیا کودک آزاری و قتل، برادرکشی و سوزاندن جسد دوست، توهین به مقدسات نیست؟
به راستی آیا راهی برای مقابله با این همه رذالت و جنایت وجود ندارد؟
آیا تامین امنیت فرزندان سرزمینمان کمتر از دفاع از مرزهای ایران عزیزمان است؟
آیا خطر مرگ انسانیت، زنده به گوری اخلاق و رواج جنایت های عمومی نیاز به عزم ملی و بسیج همگانی ندارد؟
کار از چراغ گذشته است، شیخ این روزها باید ذره بین به دست بگیرد در پی انسان!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر