۴ آذر ۱۳۹۶

حجاب اجباری زنان بند ناف جمهوری اسلامی است

گزاف نيست كه بگوييم از ميان همه‌ی گروه‌ها و لايه‌های اجتماعی، «زنان» بيش از همه در حكومت جمهوری‌اسلامی ستم ديده‌اند و زجر كشيده‌اند. از همان آغاز انقلاب پنجاه و هفت، انقلابيان مسلمان كه رفته‌رفته بر همه‌ی پای‌گاه‌ها و جای‌گاه‌های قدرت چنگ می‌انداختند به يك نشانه‌ی تصويری گويا نياز داشتند تا تفاوت خود با دوره‌ی شاهنشاهی پيشين و اصلن تفاوت خود با همه‌ی جهان را به رخ جهانيان بكشانند. هر چند در سخنان پيش‌گامان آن انقلاب، رخ‌داد پنجاه و هفت قرار بود يك دگرگونی ژرف در ارزش‌ها و اخلاق و فرهمگ و روابط انسانی به بار آورد و الگوی تازه‌ای از حكومت و فرمان‌روايی به جهانيان بنماياند اما اين ادعا هنگامی باورپذيرتر می‌شد كه با يك دگرگونی ظاهری بسيار چشم‌گير و فراگير اجتماعی هم‌راه شود. قرعه‌ی فال به نام زنان افتاد و پيكر زنان جای‌گاه اثبات تفاوت جمهوری‌اسلامی با همه‌ی الگوهای سياسی پيشين شد. زنانی كه در اين سال‌ها در جمهوری‌اسلامی زيستند محكوم شدند كه با تن خود بار سنگين و كلافه‌كننده‌ی «اثبات تفاوت جمهوری‌اسلامی» را در جای‌جای اجتماع به دوش بكشند.

البته اين متفاوت‌نمايی در پهنه‌های ديگر هم دنبال شد و مثلن برچيدن می‌خانه‌ها و كاباره‌ها و روسپی‌خانه‌ها، برنشاندن هنجارهای نو در رابطه‌ی ميان زنان و مردان و حتا نسخه‌پيچی الگوهای ظاهری نو برای پوشش مردان (ريش، فرق موهای يك‌وری، انداختن پيرهن روی شلوار، دگمه‌های بسته يقه، شلوار خاكی يا شش‌جيب) را می‌توان از نمودهای اين تلاش انقلابيان دانست. اما رفته‌رفته حكومت از همه‌ی آن‌ها پا پس كشيد. ريش‌های پُر و انبوه دولت‌مردان سال‌های آغازين انقلاب رفته‌رفته جای خود را به ته‌ريش يا صورت ماشين‌شده داد،‌ دگمه‌ی بسته‌ی يقه‌ها باز شدند و پيرهن‌ها هم بی‌سر و صدا برگشتند به داخل شلواری كه هم اتو داشت و هم رنگ‌بندی‌های بيش‌تر. سخت‌گيری در رابطه‌ی زنان و مردان هم كم‌كم فروكش كرد و نگاه غضب‌ناك و نسبت‌پُرس انقلابيان دوآتشه به هم‌كناری هر زن و مرد جوان در اجتماع،‌ جای خود را به نگاهی بی‌تفاوت داد و آن چشم‌ها كه هنگام گفت و گو با زن نامحرم به زمين خيره می‌شدند سرانجام نظرباز از كار درآمدند! حتا سر و كله‌ی روسپی‌خانه‌های نو و اسلامی هم پيدا شد و خانه‌هايی برای گسترش فرهنگ صيغه و عفاف بنيان گذاشتند. خريد و فروش مشروبات الكلی نيز به دست كسانی از درون خود نظام به شكلی پنهانی اما بسيار فراگير از سر گرفته شد. اما حكومت هم‌چنان از حجاب اجباری زنان پا پس نكشيده و دودستی به اين واپسين نشانه‌ی بازمانده از آن ادعای كلان و گوش-‌فلك-‌كر-كُن آغاز انقلاب چسبيده است. آن شعارها و وعده‌های اصلی انقلاب، (آزادی، برابری، ستم‌ستيزی، كرامت انسان، رفاه مادی) يك به يك پوچ و توخالی از آب درآمدند و حكومت كنونی‌ كمابيش به همان حكومتی تبديل شده كه برای نابودی‌اش انقلاب كرده بود: ستم و خفقان و لجن‌مال‌كردن و به بند كشيدن انسان، نابرابری و فقر برآمده از حكومت پيشين با شدتی بيش‌تر بازتوليد شده است. و اينك توجيه‌گران «جمهوری‌اسلامی» در برابر خرده‌گيرانی كه می‌پرسند به‌راستی هدف‌های انقلاب پنجاه و هفت چه بود و كدام‌شان برآورده شد،‌ هيچ دست‌آويز و نشانه‌ی ديگری ندارند مگر آن كه فريب‌كارانه انگشت خود را به سوی زنان دراز كنند و بگويند: «بنگريد بر حجاب اجباری زنان!».
البته ستم به زنان در جمهوری‌اسلامی تنها در حجاب اجباری خلاصه نمی‌شود و حق شغلی و تحصيلی و اجتماعی و مادری و خانوادگی آن‌ها و در يك‌كلام حقوق بشر زن هم پای‌مال شد و اين ستم حتا شكل قانون به خود گرفت اما به لحاظ نشانه‌شناسی، ‌حجاب اجباری زنان در ايران پس از انقلاب نمادين‌ترين چهره‌ی ستم‌كاری بر زنان بوده است. اينك كه حكومت جمهوری‌اسلامی از درون تهی شده و از گنده‌گويی‌های آرمان‌گرايانه‌ی انقلابيان به دروغ‌بافی‌ها و دسيسه‌چينی‌های اين‌جهانی ِ حكومت‌چی‌های فروكاسته شده، گمان می‌كنم كه راهی برايش نمانده كه حجاب اجباری، اين يادگاری روزهای خوش از دست رفته را به هر قيمتی برقرار نگاه دارد. يادگاری اصولن جای خالی چيزی يا كسی را پر می‌كند كه ديگر نيست ولی ياد آن و خاطره‌ی آن هنوز زنده است. پرستش و ستايش حجاب اجباری نيز اكنون تنها چاره‌ی به جای مانده است برای ارضای يادگارپرستی و فتيشيسم انقلابيان پشيمان و شكست‌خورده. مساله‌ی مرگ و زندگی است، پای آبرو و حيثيت نظام و رهبری در ميان است. اگر اجبار حجاب را برداشتيم و از ما پرسيدند در اين سال‌ها، روحانيت معظم چه تاثير مثبتی بر زندگی و اخلاق و فرهنگ ايرانيان گذاشت، چه پاسخی داريم كه بدهيم؟ نع، نمی‌شود!
جمهوری‌اسلامی توان آن را ندارد كه از حجاب اجباری دست بكشد و همين ناتوانی جبهه‌ی تازه‌ای خواهد گشود برای كوشندگان جنبش اعتراضی مردم. در اين دوسالی كه از زندگی جنبش سبز می‌گذرد زنان همواره در خط مقدم پيكار با اين حكومت انسان‌ستيز و زن‌ستيز بوده‌اند،‌ از ندا گرفته تا نسرين و هاله، همواره پيكر زخم‌خورده‌ی زنان سنگری شده است برای آتش گشودن بر ستم‌كاران حاكم. زنان برای رهاندن خود از تجاوز سيستماتيك جمهوری‌اسلامی به كرامت وشرافت انسانی آنان، هم‌چنان از خون و جان و پيكر و زندگانی خود مايه می‌گذارند تا ديگر نشانه‌ای توخالی نباشند كه با حجاب اجباری خود مهر تاييدی بزنند بر ادعاهای توخالی جمهوری‌اسلامی.

تازه‌ترين كارتون مانا نيستانی هم  گويای همين پيش‌گامی و از خودگذشتگی زنان در پيكار با جمهوری‌اسلامی و رسيدن به رهايی است. زنان پيشاپيش مردان پای به ميدان می‌نهند و با پيكر خود به پيكار حاكم زورگوی تفنگ‌انديشی می‌شتابند كه با سيمايی بی‌مانند به انسان، بر لبه‌ی پرتگاه نشسته و داروغه‌وار هم زنان و هم مردان را به بند كشيده است. همان پيكر زنانه‌ای كه در جمهوری‌اسلامی با حجاب اجباری به بند كشيده شده بود افزار نيرومندی می‌شود برای ويران‌كردن شالوده‌ی اين نظام و زدن ضربه‌ی پايانی. پيكر زنانه بازی‌گر اصلی «باله‌ی رهايی» مردم ايران است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر